هر جور کهز تو آید بر خود نهم غرامت
جرم تو را و خود را بر خود نهم تمامت
ای ماهروی از تو صد جور اگر بیاید
تن را بود چو خَلعت جان را بود سلامت
هر کس ز جمله عالم از تو نصیب دارند
عشق تو شد نصیبم احسنت ای کرامت
گه جام مست گردد از لذت می تو
گه می به جوش آید از چاشنی جامت
معنی به سجده آید چون صورت تو بیند
هر حرف رقص آرد چون بشنود کلامت
عاشق چو مَستتر شد بر وی ملامت آید
زیرا که نُقل این می نبود به جز ملامت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و زیبایی معشوق میپردازد و میگوید که هر چیزی که از معشوق به او میرسد، به نوعی ناراحتی یا غرامت را از خود دور میکند. معشوق با زیباییاش و عشقش، دل شاعر را سرشار از لذت میکند. او به تأثیر ناب و شگفتانگیز وجود معشوق بر خود اشاره میکند و میگوید که در کنار معشوق، درد و ملامت را فراموش میکند. شاعر همچنین بیان میکند که عشق به معشوق به معنای نوعی مستی است و در این حال، هر حرف معشوق سرشار از خوشی و رقص است. در نهایت، عشق به معشوق حتی میتواند منجر به ملامت شود چون عاشق در پی این عشق و لذتها دچار دشواریهایی میشود.
تمامت: تماما، همگی.
خَلعت: جامهای که ملوک و امرا به کسی دهند و کمتر از سهپارچه (دستار و جامه و میانبند) نیست.
هوش مصنوعی: هر کسی از این دنیا بهرهای از تو دارد، من نیز از عشق تو بهرهمند شدم. چه نیکو است و ستودنی ای کرامت!
هوش مصنوعی: گاهی اوقات جام شراب به خاطر لذت آن سرشار میشود و گاهی اوقات نیز شراب به خاطر شیرینی و طعمی که در جام تو دارد به جوش میآید.
هوش مصنوعی: هر گاه کسی صورت زیبای تو را ببیند، به سجده درمیآید و هر حرفی که از زبان تو خارج شود، او را به رقص درمیآورد.
هوش مصنوعی: عاشق وقتی بیشتر در عشق غرق میشود، دیگر انتقاد و سرزنشها برایش اهمیت ندارد. چرا که تنها چیزی که از این حال پیدا میشود، انتقاد کردن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گفتا کیی توبا ماگفتم کمین غلامت
گفتا مگر تومستی گفتم بلی زجامت
گفتا چه پیشه داری گفتم که عشقبازی
گفتا که حالتت چیست گفتم غم و ملامت
گفتا که چیست حالت گفتم که حال شاکر
[...]
گفتا که کیست بر در گفتم کمین غلامت
گفتا چه کار داری گفتم مها سلامت
گفتا که چند رانی گفتم که تا بخوانی
گفتا که چند جوشی گفتم که تا قیامت
دعوی عشق کردم سوگندها بخوردم
[...]
هر عاشقی که ترسد از طعنه و ملامت
دعوی عشق بازی بر وی بود غرامت
قد قامت مؤذن در گوش در نگنجد
آن را که شد ز خوبان مشمول قد و قامت
ساقی، بده شرابی زین توبه ریایی
[...]
بر ماه و سرو آید هر لحظه صد قیامت
ز آن سرو ماه طلعت و آنماه سرو قامت
گفتم کنم ز کویت عزم سفر ولیکن
چون دیدمت نکردم جز نیت اقامت
در ماجرای عشقت جان در میانه دل
[...]
ماهی که خاست در شهر از رفتنش قیامت
شکر خدا که آمد باز از سفر سلامت
من شاه تخت عشقم تاج شرف به فرقم
سنگی که بر سر من می آید از ملامت
عشقم ندیم جان شد بی عشق اگر ز جانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.