گنجور

 
مولانا

هر جور که‌ز تو آید بر خود نهم غرامت

جرم تو را و خود را بر خود نهم تمامت

ای ماه‌روی از تو صد جور اگر بیاید

تن را بود چو خَلعت جان را بود سلامت

هر کس ز جمله عالم از تو نصیب دارند

عشق تو شد نصیبم احسنت ای کرامت

گه جام مست گردد از لذت می تو

گه می به جوش آید از چاشنی جامت

معنی به سجده آید چون صورت تو بیند

هر حرف رقص آرد چون بشنود کلامت

عاشق چو مَست‌تر شد بر وی ملامت آید

زیرا که نُقل این می نبود به جز ملامت