گر دسترسی نبود بر دامن گلشن‌ها

از خون مژه ما را گلشن شده دامن‌ها

تنها نه همین دل‌ها آسوده به درگاهت

دارند همه جان‌ها در کوی تو مأمن‌ها

بی‌بار جفا باری در کوی تو ننشستم

[...]

دوشم بسحر ساقی پر کرد قدحی از راح

زان راح که میبخشد جان در بدن ارواح

از راح وز اقداحت نبود اگر آگاهی

راحست حیات ایدل اقداح بود ارواح

خوردم قدحی چون من زان راح روان افزا

[...]

ما را که جمال فتح از جبهه مبین باشد

بر خاتم فیروزی لعل تو نگین باشد

یکران فلک دیده تا نعل سمند تو

ماه نوش از حسرت شه داغ سرین باشد

جز شاهسوار من آنمهر جهان پیما

[...]

ما ابر گهر باریم هی هی جبلی قم قم

ما قلزم ز خاریم هی هی جبلی قم قم

گر نور خداجوئی بیهوده چه میپوئی

ما مشرق انواریم هی هی جبلی قم قم

اسرار نهانی را گر فاش و عیان خواهی

[...]

برخیز و بیا ساقی بگشا در میخانه

بنشین و بدور افکن آنساغر مستانه

تا یکسر مو باقیست از هستی تن مارا

زنهار مکن تأخیر در گردش پیمانه

از ذوق مدام ما زاهد چه خبر دارد

[...]

عمری طلب رازی کردم به در دل‌ها

تا شد به دلم باری حل هم مشکل‌ها

رازی که مرا ای جان بود از تو به دل پنهان

بنگر به صدش دستان افسانه محفل‌ها

دیگر چه به سر داری بحری به نظر داری

[...]

بلبل که ز عشق گل نالد به گلستان‌ها

شب تا سحر ار نبود از زاریم افغان‌ها

تنها نه همین بلبل نالا بود از دردت

کز دست غمت گل را چاکست گریبان‌ها

با هیچ مسلمانی نگذاشته ایمانی

[...]

ای قفل دل ما را لعل لب تو مفتاح

مفتوح نما باری قفلم ز دل ای فتاح

تا کی ز غمم مرده باشد دل افسرده

مطرب بکف آور دف ساقی بقدح کن راح

آن دف که چو بخروشد افلاک برقص آرد

[...]

ای لعل می آلودت از جوش شکر فیاض

چون بهر کف جودت هر سوز گهر فیاض

گرباد برانگیزد خاکی ز سر کویت

در دیده بود ما را چون کحل بصر فیاض

بس آب گهر کرده در جوی سخن جاری

[...]

بگشا نظر و بنگر بر خال و خط خوبان

بین نقطه وحدت را در دایره کثرت

گویم سخنی بنیوش این گوش خرت بفروش

بیدار شو از غفلت رو پنبه بکن از گوش

این شیشه هستی را با سنگ جفا بشکن

در مصطب توحید آی از جام بقا مینوش

روناخن غفلت را بر دامن عصمت زن

[...]