گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۵۵

 

در کشور ایجاد، ندانم چه گلستم

دانم که صنمگاه بتان چگلستم

من بعد، بود دست من و چاک گریبان

نه دامن دلدار به دست و نه دلستم

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۶۴

 

زد نقش سخن سکهٔ جاوید به نامم

از صفحهٔ دلها نشود محو، کلامم

نوری ست عیان، در نظر حرف شناسان

هر مردمک نقطه ی خورشید، غلامم

نظاره کن امروز، گلستان ارم را

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۶۹

 

جز وصل علاج دل بیچاره ندارم

امّا چه کنم؟ طاقت نظّاره ندارم

تا دسترسم بود، زدم چاک گریبان

شرمندگی، از خرقهٔ صد پاره ندارم

انصاف ده، ای شیشهٔ طاقت زده بر سنگ

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۷۱

 

از دل، به فرات مژه راهی ست چه سازم؟

بخت سیهم، ابر سیاهی ست چه سازم؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۷۸

 

بیهوده نگشتم به سراپای دو عالم

منظور تو بودی ز تماشای دو عالم

خم کردن سر، بهر طمع، طاعت بُت بود

یک سجده نکردم به تمنّای دو عالم

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۰

 

دردت به دوای دل بی تاب رسیده

از غیب، رسولیست، به اصحاب رسیده

چون نی به خروش از نفس سینه خراشم

تاری ست تن من که به مضراب رسیده

دارد دلم از گریهٔ مستانه، طرب ها

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۶

 

من بلبلم و گلبن من یار منستی

آن طرف بناگوش، سمن زار منستی

میدان جهان، تنگ بود کوکبه ام را

منصورم و این دار فنا دار منستی

گفتی دل و جان صرف شود، در سر کارم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۲۱

 

شد صید دلم بستهٔ فتراک سواری

شیرین دهنی، لب شکری، بوسه شکاری

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۲۵

 

ای خطِّ لب یار، نمایان شده باشی

خضر رَهِ سرچشمه ی حیوان شده باشی

پر می زند از شوق، تذرو مژه ی او

در دیده ی هرکس که خرامان شده باشی

تنها، نه همین آینه حیران تو  باشد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳۱

 

دارم گل زخمی به جگر تازه و تر، های

ای دل، بزن از سینه صفیری به اثر، های

بر بوم و برم تاخته سیلاب حوادث

از خانه خرابان توام، های هنر، های

آرام وطن گر سفری شد، عجبی نیست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۴۱

 

نی می دهد از اصل مقامات صدایی

پیچیده ز کلکم به سماوات صدایی

در مسجد اگر مست سماعم، عجبی نیست

خورده ست به گوشم، ز خرابات صدایی

در عین اشارات تو، گویای خموشم

[...]

حزین لاهیجی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

انگشت تعرض نرسیده سخنم را

آسیب خزان راه ندیده چمنم را

از بسکه لطیف است مرا ذایقه در کام

چون زهر کند حرف مکرر دهنم را

ای شیخ نگه دار ز هم صحبتی ام دل

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

رفتار محال است ز کوی تو کسی را

نبود گذر از یک سر موی تو کسی را

از عکس تو عکسی است در آیینهٔ اوهام

ور نه خبری نیست ز روی تو کسی را

مشکل که تو را بیند و از جا نرود کس

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

بی غم نفسی نیست دل باخبر ما

زخمی است که سوزد به دل ما جگر ما

دیدیم که این چشم به آن روی سزا نیست

برخاسته منظور ز پیش نظر ما

ما شعله نماییم ولی تشنه نوازیم

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

ای خیره چو نرگس ز جمال تو نظرها

چون غنچه پر از خون ز خیال تو جگرها

بس سنگدلانی که در این راه ز دوری

چون کوه گرفتند به هر گوشه کمرها

ایام جوانی است مرادی طلب از حق

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

دیوانه شدم باز جنون می کنم امشب

ای عشق مدد ساز که خون می کنم امشب

تا عشق بنا گشته جهان یاد ندارد

عیشی که به این بخت زبون می کنم امشب

غم نخل و ثمر آه و نفس سوخته آخر

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

روی تو چو از پیش نظر پرده برانداخت

آتشکدهٔ مهر به دور قمر انداخت

بی روی تو هر قطرهٔ اشکی که برون شد

از دل همه را دیدهٔ من از نظر انداخت

در عین سخن خندهٔ آن لب نه ز عقل است

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

مدح رخ زیبای تو عنوان سعیداست

تعریف قدرت مطلع دیوان سعیداست

آن چشمه که نامش به جهان آب حیات است

یک قطره ای از دیدهٔ گریان سعیداست

لخت جگر سوخته و سینهٔ بریان

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

آن را که هوای رخ خوب تو تولاست

کفر است ورا مذهب و اسلام تبراست

با آن که مرا دیدهٔ امید به بالاست

چشمم به امید رخ زیبای تو بیناست

بی خواهش ما هر چه رسد از تو حلال است

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

آن خانه برانداز که خود راهبر ماست

همخانهٔ ما همره ما همسفر ماست

آن یار مبرا ز خیالات عیان است

سری که نهان است ز دل در نظر ماست

دارد سر منصور در این باغ، مکافات

[...]

سعیدا
 
 
۱
۲۱۳
۲۱۴
۲۱۵
۲۱۶
۲۱۷
۲۷۶
sunny dark_mode