گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود

 

هر روز مرا عشق نگاری بسر آید

در باز کند ناگه و گستاخ در آید

ور در بدو سه قفل گران سنگ ببندم

ره جوید و چون مورچه از خاک برآید

ور شب کنم از خانه بجای دگر آیم

[...]

فرخی سیستانی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۹

 

هرگه که مرا ز آمدن تو خبر آید

از جان و دلم انده دیرینه برآید

بسیار عنا دیدم در کان گهر من

از بخت همی کانم نزد گهر آید

هر روز من از آمدنت شاد کنم دل

[...]

قطران تبریزی
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۲ - در مدیح

 

آخر چو بود عمر همه کام برآید

شب گرچه بود تیره هم آخر سحر آید

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۴

 

هر نکته که از زهر اجل تلختر آید

آن را چو بگوید لب تو چون شکر آید

در چاه زنخدان تو هر جان که وطن ساخت

زود از رسن زلف تو بر چرخ برآید

هین توشه ده از خوشه ابروی ظریفت

[...]

مولانا
 

سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۰

 

گر صبر کنی ور نکنی موی بناگوش

این دولت ایام نکویی به سر آید

گر دست به جان داشتمی همچو تو بر ریش

نگذاشتمی تا به قیامت که بر آید

سعدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

چون پسته خندان توأم در نظر آید

در دیده غمدیده عقیق و گهر آید

چون بر گذری بهر تماشای جمالت

از حجره دلگیر تنم روح بر آید

گر قصه پر غصه خود باز نمایم

[...]

ابن یمین
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۲۷

 

هیهات که نامم به زبان تو برآید

یا همچو تویی را چو منی در نظر آید

گر روز اجل بر سر بالین من آیی

من زنده شوم باز چو عمرم به سرآید

گر کام تو اینست که جانم به لب آری

[...]

جلال عضد
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸

 

چون خاک شوم وز گل من خار برآید

زان خار ببوی تو همه گل ببر آید

از عمر بسی رفت و ندانم که چه باقی است

وین نیز به هر نوع که باشد به سر آید

هر جا که ز خاک سر کوی تو کنم یاد

[...]

سلمان ساوجی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸

 

نقشی است خیالش که به هر دست بر آید

دستی که از آن نقش بگیرد به سر آید

نقاش به هر لحظه کشد نقش خیالی

آن نقش رود باز به نقش دگر آید

در نور رخش شاهد و معنی بنماید

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹

 

هر آه جگرسوز که از سینه برآید

دودی ست کزو بوی کباب جگر آید

نزدیک به مردن رسم از بس که طپد دل

چون شکل تو از دور مرا در نظر آید

من بنده روی تو که هر بار که بینم

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۸

 

گر آه کشم آن سگ کویم بسر آید

کز آه من سوخته بوی جگر آید

از ضعف چنانم که اگر ناله کشد دل

بیهوش شوم تا نفسی چند بر آید

دایم برهت پیش صبا دیده گشایم

[...]

اهلی شیرازی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » مسبع

 

وقتست که شام غم هجران بسر آید

در باغ امل نخل تمنا ببر آید

ماه غرض از مطلع امید بر آید

در ظلمت شب مژده فیض سحر آید

از برج وبال اختر طالع بدر آید

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » مسبع

 

دلدار سفر کرده ما از سفر آید

کان بی خبر از تو بمن بی خبر آید

ای خوبتر از هر چه به پیش نظر آید

مگذار که جان از تن فرسوده بر آید

بهر مدد لشگر خیرالبشر آید

[...]

فضولی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترجیعات » ترجیع بند - ما گوشه نشینان خرابات الستیم

 

کو مطرب خوش نغمه که آتش اثر آید

کان نغمه برآرد که ز جان دود بر آید

آن نغمه که سر می و میخانه کند فاش

تا زاهد پیمانه شکن شیشه گر آید

آن نغمه که چون شعله فروزد به در گوش

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترجیعات » ترجیع بند - ما گوشه نشینان خرابات الستیم

 

وحشی مگر آن زمزمه از چنگ برآید

کز عهدهٔ شکر می ساقی به درآید

آن ساقی باقی که پی جرعه کش او

خورشید قدح ساز و فلک شیشه گر آید

آن درد که در میکده او به سفالی ست

[...]

وحشی بافقی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

رمزی‌ست خط دوست که چون بخت سر‌آید

آب سیه از چشمه خورشید برآید

آهسته‌تر ای دیده گستاخ که آنجا

پروانه نهان از نظر بال و پر آید

چون ماهی ساحل طپد از آرزوی دل

[...]

فصیحی هروی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۲۴

 

داغ از جگر سوختگان دیر برآید

خورشید ز مغرب به قیامت بدر آید

در هرنظر آن چهره به رنگ دگر آید

چون عاشق رخسار تو یکرنگ برآید

آن چشم نه خوابی است که تعبیر توان کرد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۲۵

 

سرمست چو آن شاخ گل از باغ برآید

باغش چو نفس سوختگان بر اثر آید

هر سو که کند شاخ گلش میل ز مستی

آغوش گشا بلبلی از خاک برآید

حسن تو ز بسیاری سامان لطافت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۲۶

 

آن خرمن گل چون ز در باغ درآید

سرو از لب جو چند قدم پیشتر آید

گر در بغل غنچه فردوس درآیم

چون چاک گریبان قفس در نظر آید

با آه جگر سوختگان اشک نباشد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۲۷

 

خطی که ازان چهره روشن بدر آید

آهی است که سینه خورشید برآید

چشم تو نه خوابی است که تعبیر توان کرد

زلف تو شبی نیست به افسانه سرآید

در کام صدف تلخ کند آب گهر را

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode