گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

نقشی است خیالش که به هر دست بر آید

دستی که از آن نقش بگیرد به سر آید

نقاش به هر لحظه کشد نقش خیالی

آن نقش رود باز به نقش دگر آید

در نور رخش شاهد و معنی بنماید

هر صورت خوبی که مرا در نظر آید

پرسی خبری از دل و دل بی خبر از عشق

از بی خبر ای یار به تو کی خبر آید

ساقی در میخانه گشادست به رندان

کو عاشق مستی که ازین خانه درآید

بگذشت شب و ماه فرو رفت ولیکن

امید که صبح آید و خورشید برآید

صد نعره برآید ز دل عاشق سرمست

گر مطرب ما گفتهٔ سید بسراید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

هر روز مرا عشق نگاری بسر آید

در باز کند ناگه و گستاخ در آید

ور در بدو سه قفل گران سنگ ببندم

ره جوید و چون مورچه از خاک برآید

ور شب کنم از خانه بجای دگر آیم

[...]

قطران تبریزی

هرگه که مرا ز آمدن تو خبر آید

از جان و دلم انده دیرینه برآید

بسیار عنا دیدم در کان گهر من

از بخت همی کانم نزد گهر آید

هر روز من از آمدنت شاد کنم دل

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

آخر چو بود عمر همه کام برآید

شب گر چه بود تیره هم آخر سحر آید

مولانا

هر نکته که از زهر اجل تلختر آید

آن را چو بگوید لب تو چون شکر آید

در چاه زنخدان تو هر جان که وطن ساخت

زود از رسن زلف تو بر چرخ برآید

هین توشه ده از خوشه ابروی ظریفت

[...]

سعدی

گر صبر کنی ور نکنی موی بناگوش

این دولت ایام نکویی به سر آید

گر دست به جان داشتمی همچو تو بر ریش

نگذاشتمی تا به قیامت که بر آید

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه