گنجور

کسایی » ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت » شمارهٔ ۳۷

 

این گنبد گردان که برآورد بدین سان

…ـان

ای منظره و کاخ برآورده به خورشید

تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان

کسایی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین

 

تاچون ز در باغ درآید مه نیسان

از دیدن او تازه شود روی بساتین

فرخی سیستانی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۲

 

این گنبد پیروزهٔ بی‌روزن گردان

چون است چو بستان گه و گاهی چو بیابان؟

من خانه نه دیدم نه شنیدم به جز این نیز

یک نیمه بیابان و دگر نیمه گلستان

ناگاه گلستانش پدید آرد گلها

[...]

ناصرخسرو
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۷

 

المنه لله که خورشید خراسان

از برج شرف گشت دگر باره درخشان

المنه لله که آراست دگر بار

دیوان خراسان بسزاوار خراسان

المنه الله که از کشتی عصمت

[...]

ازرقی هروی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۳ - در زلزله تبریز و مدح ابونصر مملان و پسرش

 

آن غیرت یزدان نگر و قدرت یزدان

از قدرت یزدان چه عجب غیرت چندان

هرگز نرسد کس بسر قدرت ایزد

هرگز نرسد کس بسر غیرت یزدان

گه کوه و بیابان کند از باغ و بساتین

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۶ - در مدح ابونصر مملان

 

ای جان من از آرزوی زلف تو پیچان

بنمای یکی روی و ببخشای یکی جان

زهره بدو رخسار تو داده همه زیور

هاروت بدو چشم تو داده همه دستان

از دو رخ تو نور برد چشمه خورشید

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۲ - فی المدیحه

 

تا باد گذر کرد بگلزار و ببستان

از نافه تبت شده بستان چو شبستان

از بید همه باغ پر از شیشه میناست

وز لاله همه دشت پر از حقه مرجان

آن شیشه پر از غالیه وان حقه پر از مشگ

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۳ - در مدح میر ابونصر مملان

 

شد برگ رزان زرد ز آذر مه و آبان

شد آب رزان سرخ چو بیجاده تابان

دیدار رزان زرد شد و آب رزان سرخ

حکمی که خداوند کند هست صواب آن

گر آب ببرد از گل و گلزار مه مهر

[...]

قطران تبریزی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۵ - مدح سیف الدوله محمود بن ابراهیم

 

این نعمت و این رتبت و این خلعت سلطان

فرخنده کند ایزد بر خسرو ایران

محمود براهیم شهنشاه جهانگیر

آن داده یزدان و دل دیده شاهان

رادی که چو او ابر نبارد که مجلس

[...]

مسعود سعد سلمان
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۸

 

بر قاعدهٔ ملت پیغمبر یزدان

کی‌کرد جهان راست به شمشیر و به فرمان

نور ابدی از هنر خویش‌که‌گسترد

برگوهر جغری بک و بر خانهٔ خاقان

از دولت پیروز که شد تا به قیامت

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۷۵

 

از فضل و کفایت ز همه لشکر سلطان

یک خواجه که دیدست چو بوجعفر غیلان

آن بارخدایی‌ که ز سیر قلم او

آرام گرفته است همه کشور ایران

فرمانبرِ سیرِ قلمش گنبد گردون

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۷۷

 

المنهٔ لله که خورشید خراسان

از برج شرف گشت دگرباره درخشان

المنهٔ لِلِّه که گلزار به نوروز

بشکفت اگر مُرد ز سرمای زمستان

المنهٔ لِلّه که بر شخص بَراهیم

[...]

امیر معزی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۳۹

 

ممدوح نمایند بسی بار خدایان

زین تنگ دلان؟ اینک درایان

همچون رده مور نگرشان از حرص

وز تنگی دست این گره شعر سرایان

خورد را ز ره مدحت منحول مغرور

[...]

سوزنی سمرقندی
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۲ - در مدیح

 

ای خاتم تو نسختی از نقش سلیمان

کلکت اثر معجزه موسی عمران

امروز بدین شغل که تا بود ترا بود

گفتن بنوی تهنیتی پیش تو نتوان

نواب ترا بود اگر بود تغیر

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۴- سورة النّور- مدنیّة » ۳ - النوبة الثالثة

 

پویان و دوانند و غریوان بجهان در

در صومعه کوهان در غار بیابان‌

یکسر همه محوند بدریای تحیر

بر خوانده بخود بر همه لاخان و لا مان

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۲- سورة الجن- مکیة » النوبة الثالثة

 

پویان و دوانند و غریوان بجهان در

در صومعه و کوهان، در غار و بیابان

یکسر همه محوند بدریای تفکّر

بر خوانده بخود بر همه لاخان و لامان.

میبدی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۱ - مدح اتابک ایلد گز (شمس الدین)

 

امروز نشاطی است درافلاک و درارکان

کز مهر گهر زای ارم شد حرم کان

و ز دیده شعاعی قمر از عارض شعری

نوشیده زلالی خضر از چشمه حیوان

ناهید خرامید بخلوتگه خورشید

[...]

اثیر اخسیکتی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳۶

 

بس روز به عشق تو بریدیم بیابان

بس شب به غم هجر تو بردیم به پایان

تو پادشه کون و مکانی به حقیقت

آخر نظری کن به دل تنگ گدایان

ای دل نشنیدی تو که در عهد غم او

[...]

جهان ملک خاتون
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۸

 

آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان

«الله معک » گفت همه جان کریمان

«الله معک » چیست؟ خدا یار تو بادا

چون یار تو شد یار، شود کار بسامان

با حضرت حق باش بهر حال که باشی

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۲

 

ای نور دل و دیده وای زبده اعیان

باری گذری کن بسر چشمه حیوان

او آب حیاتست، ازو چاره نباشد

او قبله جانست، ازو روی مگردان

میل تو بمستیست، زهی لذت مستی!

[...]

قاسم انوار
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode