گنجور

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » صید شکوه به بند ترجیع در آوردن- و هر غزل را دام غزال شکایت کردن

 

ای چرخ چه غم ز اختر تو

در گردن کهکشان سر تو

زاری نکنم اگر بمیرم

از بهر مراد بر در تو

خرد است به چشم همت من

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۷

 

چون دست به من در انجمن داد

گویی که گلی به دست من داد

طغرای مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

بازآی که سینه‌ام کباب است

بی روی تو حال دل خراب است

دلگرمی من ز دیدن توست

این آینه رو بر آفتاب است

هر گوشه چشم فتنه‌بارت

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶

 

کرد آه من از اثر فراموش

شد شام مرا سحر فراموش

گر خاک شود وجودم، از دل

کی می‌شود آن پسر فراموش

بگذشت ز سینه گرچه تیرت

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۷

 

خوی تو در جفا شکسته

عهدت کمر وفا شکسته

بیگانگی تو خار حسرت

در جان صد آشنا شکسته

تا از جگر که یادگارست؟

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۸

 

در سینه دل غمین فتاده

خود گو چه کنم، چنین فتاده

از کینه خلق، در هراسم

زان چین که بر آستین فتاده

جز عشق بتان که گیردش دست؟

[...]

قدسی مشهدی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰

 

از عمر بسی نماند ما را

در سر هوسی نماند ما را

رفتیم ز دل غبار اغیار

جز دوست کسی نماند ما را

رفتیم به آشیانهٔ خویش

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲

 

وصف تو چه میکنم نگارا

آن وصف بود ثنا خدا را

از باده کیست نرگست مست

رویت زکه دارد این صفا را

شمشاد ترا که داد رفتار

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳

 

یارا یارا ترا چه یارا

تا دل بربایی اذکیا را

این دلبری از تو نیست بالله

این فتنه ز دیگری‌ست یارا

آنکس‌که نگاشته است نقشت

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸

 

بنواز دل شکسته‌ای را

رحمی بنمای خسته‌ای را

میکن چو گذر کنی نگاهی

برخاک رهت نشسته‌ای را

بیگانه مشو بخویش پیوند

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶

 

لذات نماند و الم‌ها

شادی گذرد چو برق و غم‌ها

غمناک مباش ازآن و زین خوش

چون هردو رود سوی عدم‌ها

هر حادثه‌ای که بر سر آید

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷

 

ای کوی تو برتر از مکان‌ها

وی گم شده در رهت نشان‌ها

سرگشته به برّ و بحر گردند

اندر طلب تو کاروان‌ها

ای غرقهٔ بحر بی‌نشانی

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸

 

ای لال ز وصف تو زبان‌ها

کوته ز ثنای تو بیان‌ها

با آنکه تو در میان جانی

جویای توایم در کران‌ها

هر گوشه فکنده تیر فکرت

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶

 

هر جا معشوق تازه روئی است

از میکده خدا سبوئی است

زان چشمه جانفزا روان است

هر جا از حسن آبروئی است

زلف همه دلبران عالم

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹

 

ما را با دوست آشنائیست

از دل روش روشنائیست

در صورت اگر چه بس حقیریم

ما را بر دو کون پادشاهیست

آنکس که ز شهر ماست داند

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰

 

در پردهٔ حسن دلربا کیست

این رشته بدست شاهدان نیست

من بیخبرم زخویش و او مست

هشیار میان ما و او کیست

معشوق که عشق چیست یا رب

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱

 

از دل مقصود عشق بازیست

تا ظن نبری که عشق بازیست

گر غرقه بخون دیده باشد

پیراهن عاشقان نمازیست

یک مصلحت از جفای خوبان

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴

 

در پردهٔ عاشقی نهان کیست

در جلوهٔ دلبری عیان کیست

حسن و احسان چو جمله از تست

محبوب به جز تو در جهان کیست

نگذاشت چو غیرت تو غیری

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲

 

یک محرم راز در جهان نیست

یک دوست بزیر آسمان نیست

غیر از غم عشق همدمی کو

کز صحبت آن دلم گران نیست

فریاد زدست این کرانان

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴

 

ما را که نوای بی نوائیست

مستی ز شراب کبریائیست

تا حشر بخویشتن نیائیم

هشیار و یا زحق جدائیست

ساقی قدحی بده که مستی

[...]

فیض کاشانی
 
 
۱
۱۰۲
۱۰۳
۱۰۴
۱۰۵
۱۰۶
۱۳۸
sunny dark_mode