گنجور

 
فیض کاشانی

ای لال ز وصف تو زبان‌ها

کوته ز ثنای تو بیان‌ها

با آنکه تو در میان جانی

جویای توایم در کران‌ها

هر گوشه فکنده تیر فکرت

زه کرده بهر کمان کمان‌ها

گاهی به بتی شویم مفتون

جوییم جمالت از نشان‌ها

گاهی از چشم و گاه ابرو

گاهی از لب گهی دهان‌ها

گاهی از لطف و گاه از قهر

گاهی پیدا گهی نهان‌ها

گه سیر کنیم در خط و خال

جوییم ترا در آن میان‌ها

گاه از سخنان توی‌برتوی

گاهی ز کتاب و گه بیان‌ها

القصه بهر طریق توییم

با بال دل و پر روان‌ها

گیریم سراغت از که و مه

گاه از پیران گه از جوان‌ها

ما را با تو سری و سرّیست

پنهان ز تن و دل و روان‌ها

سودای تو هرکراست چون فیض

دارد بس سود در زیان‌ها