جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۰ - رفتن مجنون پیش لیلی و به بانگ زاغ فال نیکو گرفتن و نذر کردن که اگر دیدار لیلی میسر گردد یک حج پیاده بگزارد
لیلی به سریر پادشاهی
مجنون به نفیر دادخواهی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - خشم گرفتن پدر لیلی از مجنون به جهت آمدن وی به خانه همسایه لیلی و به دادخواهی به درگاه خلیفه رفتن و سوگند خود را که پیش ازین مذکور شد راست کردن
برخواند به رسم دادخواهی
افسانه خویش را کماهی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۸ - دیده نوفل مجنون را در بادیه و بر وی ترحم کردن و وی را وعده دادن که لیلی را برای وی خواستگاری کند و ابا کردن پدر لیلی
زان پیش که آورم سپاهی
چون دور زمانه کینه خواهی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۰ - باز خریدن مجنون غزالی را از صیاد و آزاد کردن وی بر یاد لیلی کردن وی بر یاد لیلی
می کرد به دام و دد نگاهی
در سینه همی کشید آهی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۴ - شنیدن خلیفه آوازه مجنون را در عشقبازی و شعرپردازی و طلب داشتن وی
از موی به فرق چتر شاهی
وز تن چو خلیفه در سیاهی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۴ - شنیدن خلیفه آوازه مجنون را در عشقبازی و شعرپردازی و طلب داشتن وی
گیرم که دهد به خلد راهی
زان نیست عظیم تر گناهی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۹ - زیادت شدن اندوه مجنون از شوهر کردن لیلی و از انسیان بگسستن و با وحشیان پیوستن
بردیش به رسم نیکخواهی
از چشم سیاه خود سیاهی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۰ - خبر یافتن اعرابی از حال مجنون و به زیارت وی رفتن و چند روز با وی بودن و اشعار یاد گرفتن
لیکن الفی که با سیاهی
می زد ز سموم چاشتگاهی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۵ - صفت خزان و فرو ریختن برگ جمال لیلی از شاخسار حیات و وصیت کردن که وی را در زیر پای مجنون به خاک کنند
گلزار ز هر گل و گیاهی
شد رنگرزانه کارگاهی
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۲
ای رشگ بتان به کج کلاهی
قربان سرت شوم اللهی
تو بسته میان به کشتن من
من بسته کمر به عذرخواهی
روی تو ز باده ارغوانی
[...]
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ دوم در ذکر سادات و علما » صحیفهٔ اول : در ذکر سادات رفیع الدرجات » ۳۰- میرزا قاسم
هر گوی زری چنانکه خواهی
از ضربت صولجان شاهی
وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » در ستایش میرمیران
رایی داری که گر تو خواهی
از رنگ برون برد سیاهی
فصیحی هروی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - مدح حسنخان شاملو
با این همه آب و رنگ شاهی
چون داغ خوشند با سیاهی
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۲ - تعریف بارندگی و گل و لای دامن کوه کشمیر
چون ریزد اشک صبحگاهی
از چهره شب برد سیاهی
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۲
دارم عیشی به وصل ماهی
پیچیده به شاخ گل، گیاهی
هنگامه ی حسن و عشق گرم است
از ما آهی، ازو نگاهی
از دست غم جهان نداریم
[...]
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۶ - صفت عطّاران
گر چاره ی ضعف قلب خواهی
انداز به کودکان نگاهی
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۵۴ - صفت مَدارِس
هستی از جهل طبع، واهی
با این همه نور در سیاهی
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۵
به استقبال مژگان سیاهی
نگاهم می رود هر دم به راهی
چه می کردیم با چندین خجالت
اگر بودی زبان عذرخواهی
دل است آیینه روز و شب ما
[...]
حزین لاهیجی » مثنویات » تذکرة العاشقین » بخش ۱۰ - در مخاطبهٔ نفس و خاتمهٔ کتاب گوید
جنبید ز جای مرغ و ماهی
برخیز ز خواب صبحگاهی