گنجور

 
سلیم تهرانی

دارم عیشی به وصل ماهی

پیچیده به شاخ گل، گیاهی

هنگامه ی حسن و عشق گرم است

از ما آهی، ازو نگاهی

از دست غم جهان نداریم

جز کوی جنون گریزگاهی

ای فقر، خوش است کسوت تو

ما را هم ازین نمد، کلاهی!

هرکس دارد طریقی از عشق

افتاده سلیم هم به راهی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode