نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۶ - سخن گفتن مجنون با زاغ
این تیرِ زبان گشاده گستاخ
وان زاغ پریده شاخ بر شاخ
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۸ - دادن پدر لیلی را به ابنسلام
با نخل رطب چو گشت گستاخ
دستی به رطب کشید بر شاخ
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۴ - نیایش کردن مجنون به درگاه خدای تعالی
مرغی بپریدی از سر شاخ
رفتی برِ او به طبعِ گستاخ
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی
خونی که بود درون هر شاخ
بیرون چکد از مسام سوراخ
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی
سرهای تهی ز طرهٔ کاخ
آویخته هم به طرهٔ شاخ
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۰ - عزیمت دوستان جانی سوی مجنون، و او را از دیو لاخ کوه، به افسون، در حلقهٔ مردمان در آوردن، و سایه گرفتن آواز درختان سایهدار، و چون باد سوی باغ دویدن، و آهنگ مرغان باغ کردن، و با بلبل گلبانگ زدن
گه گه، که دلش بگیرد از کاخ
جان تازه کند به سبزی شاخ
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۱ - دل دادن مجنون، سگی را که در کوی دلدار دیده بود، و بازوی خون را طوق گردن او ساختن، و تن استخوان شده را گزند دهان و مزد دندان او کردن و به زبان چربش نواختن
مرغان چمن خزیده در شاخ
در رفته خزندگان به سوراخ
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۸ - صفت برگ ریز، و دوا دو باد خزان، واز آسیب صدمات حوادث، سر نهادن سرو لیلی در خاک، و بی بالش ماندن
هر غنچه که جلوهکرد گستاخ
در ریختن آمد از سر شاخ
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۸ - دیده نوفل مجنون را در بادیه و بر وی ترحم کردن و وی را وعده دادن که لیلی را برای وی خواستگاری کند و ابا کردن پدر لیلی
نوفل خود را ز رخش گستاخ
انداخت فرو چو میوه از شاخ
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۹ - در صحرا و دشت گردیدن مجنون و خطاب کردن وی با گردباد
خیزان نخلی ز خاک گستاخ
نی بیخ تو را پدید و نی شاخ
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۴ - شنیدن خلیفه آوازه مجنون را در عشقبازی و شعرپردازی و طلب داشتن وی
دهقان شکوفه بند این شاخ
استاد رقم نگار این کاخ
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴۰ - میهمان شدن مجنون شخصی را و هم آواز شدن با مرغی که از جفت خود جدا افتاده بود و ناله و فریاد می کرد
او بود درین که مرغی از شاخ
برداشت نوا به ناله گستاخ
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۲ - در بیان حال مجنون که وی از صورت مجاز به معنی حقیقت رسیده بود و از جام صورت شراب معنی چشیده
گفت ای به بساط عشق گستاخ
شرمت نامد که چون درین کاخ
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » مثنویات » در هجو کیدی (یاری) شاعر نما
گویی تو که عقربی ز سوراخ
آورده پی برون شدن شاخ
قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۹ - قطعه
هر کس که ز روز بد بترسد
باید نخورد غذای نفاخ
زیرا که چو نفخ از آن غذا خاست
ناچار برون جهد ز سوراخ
وان گاه به خیرگی نشیند
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۴ - تمثیل گرگ و بره
نشناخته پا ز سر دم از شاخ
افتاده بزیر تیغ سلاخ