ای بر کچلان دهر سرهنگ

حق حفظ کند سرِ تو از سنگ

ای آکچل، ای ابوالحسن‌خان

ای تو وزغ و حسین خرچنگ

من چون تو کچل ندیده‌ام هیچ

[...]

از مالِ جهان ز کهنه و نو

دارم پسری به نام خسرو

هر چند که سالِ او چهار است

پیداست که طفلِ هوشیار است

در دیده من چنین نماید

[...]

ای بی خرد اعتمادِ تُجّار

دست از حرکات زشت بردار

تو تاجری ای عَنَم به ریشت

بی خود مبر اعتماد خویشت

ای صارم دولت شهنشاه

[...]

بوده است خری که دُم نبودَش

روزی غم بی دُمی فُزودَش

در دُم طلبی قدم همی زد

دُم می طلبید و دَم نمی زد

یک رَه نه ز روی اختیاری

[...]

گفتم به جوانکی مُفَرَّنگ

کای در خم و چم بسان خرچنگ

برگو زِ سِبیل خود چه دیدی

کاین سان دم گوش او بریدی

گفتا که سبیل بنده روزی

[...]

گویند مرا چو زاد مادر

پستان به دهن گرفتن آموخت

شبها بر گاهواره من

بیدار نشست و خفتن آموخت

دستم بگرفت و پا بپا برد

[...]

هر کس ز خزانه بُرد چیزی

گفتند مَبَر که این گُناه است

تعقیب نُموده و گرفتند

دزدِ نگرفته پادشاه است

ای هم سفر عزیز من مَجد

افکارِ تو خنده آورنده است

خواهی تو اگر نویسی این جُنگ

بنویس، چه جایِ شعر بنده است

این پند که می دهم فراگیر

[...]

هر کس که نمود جنده بازی

دائم به ذکر علیل باشد

سوزاک نمایدش بلاشک

گر دختر جبرئیل باشد

بر سردر کاروان سرایی

تصویر زنی به گچ کشیدند

ارباب عمایم این خبر را

از مخبر صادقی شنیدند

گفتند که وا شریعتا، خلق

[...]

بشنو که لطیفۀ قشنگی است

این است حقیقت اصلِ معنیش

در دستۀ شاحسین بنگر

کان تُرک کفن فکنده در پیش

خواهد که کُشد سِنان و خُولی

[...]

گویند که انگلیس با روس

عهدی کردست تازه امسال

کاندر پُلتِیک هم در ایران

زین پس نکنند هیچ اهمال

افسوس که کافیانِ این مُلک

[...]

ای خایه به دست تو اسیرم

بنموده‌ای از جماع سیرم

دستم نشود به تخم کَس بند

تا باد تو کرده دست گیرم

چندان نشوی تو خوب تا من

[...]

زن‌قحبه چه می‌کشی خودت را

دیگر نشود حسین زنده

کشتند و گذشت و رفت و شد خاک

خاکش علف و علف چرنده

من هم گویم یزید بد کرد

[...]

شد فصل بهار و گُل صلا داد

بر چهرۀ خوب خود صفا داد

باد سحری ز آشنایی

پیغام وفا به آشنا داد

بلبل ز فراق چند ماهه

[...]