رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۶
زیرش عطارد، آن که نخوانیش جز دبیر
یک نام او عطارد و یک نام اوست تیر
عاجز شود ز اشک دو چشم و غریو من
ابر بهارگاهی و بختور در مطیر
گیتی چو گاو نیک دهد شیر مر ترا
[...]

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۴ - در وزارت یافتن وخلعت پوشیدن خواجه ابو علی حسنک وزیر گوید
نیک اختیار کرد خداوند ما وزیر
زین اختیار کرد جهان سر بسر منیر
کار جهان بدست یکی کاردان سپرد
تا زو جهان همه چو خورنق شد وسدیر
چون او نبوده اند، اگر چند آمدند
[...]

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۷
با خویشتن شمار کن ای هوشیار پیر
تا بر تو نوبهار چه مایه گذشت و تیر
تا بر سرت نگشت بسی تیر و نوبهار
چون پر زاغ بود سر و قامتت چو تیر
گر ماه تیر شیر نبارید از آسمان
[...]

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - فی المدیحه
ای کرده تیره روز معادی بتیغ و تیر
آمد بخدمت تو گرانمایه ماه تیر
بنشین بناز شاهی و باده دریده خور
لب را ز نوش بهره و جان را ز باد تیر
رفتی بتاختن بسوی شهر دشمنان
[...]

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۲ - در مدح شاه ابوالخلیل
چون روز بر کشید سر از قیرگون حریر
بر کوهسار زر بگسترد چون زریر
چون زردگون حریر شد از عکس او بلون
یاقوت زرد ریخته بر زرگون حریر
چون شنبلید زار میان بنفشه زار
[...]

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۲ - در تهنیت نوروز و مدح خواجه ابوالقاسم کثیر
نوروز فرخ آمدو نغز آمد و هژیر
با طالع مبارک و با کوکب منیر
ابر سیاه چون حبشی دایهای شدهست
باران چو شیر و لالهستان کودکی بشیر
گر شیرخواره لاله ستانست، پس چرا
[...]

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸ - در وصف بهار و مدح محمدبن نصر سپهسالار خراسان
بلبل به شاخ سرو برآرد همی صفیر
ماغان به ابر نعره برآرند از آبگیر
قمری همیسراید اشعار چون جریر
صلصل همینوازد یکجای بم و زیر

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۶ - ثناگری
ای نظم تو چو رای بگذشته از اثیر
در نظم هست لفظ تو چون لؤلؤ نثیر
ماننده ستاره ست اندر شب سیاه
معنی روشن تو در آن خط همچو قیر
در بزم و رزم چون تو که باشد شجاع و راد
[...]

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۵ - ستایش سلطان علاء الدوله مسعود
بحر سپهر دوری و کوه ستاره سیر
خورشید کینه توزی و گردون حقگزار

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۰۸ - این قصیده در مدح خداوند عالم ملک اعظم ناج الدنیا والدین بردالله مضجعه گوید
ای دولت جوان ترا بنده چرخ پیر
در قبضهٔ ارادت تو آسمان اسیر
گردون گرفته بر خط پیمان تو مدار
و اختر گزیده بر ره فرمان تو مسیر
آن عالمی بجاه ، که از روی منقبت
[...]

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - در توبه و انابه
در هر گناه سخره دیوم بخیر خیر
یارب مرا خلاص ده از دیو سخره گیر
من پیرو دیو پیرو چو گردیم هر دو جفت
هر لحظه صد گناه جوان زاید از دو پیر
راه سعیر میسپرم وز فساد مغز
[...]

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » بخش دوم قطعات » شمارهٔ ۱۳ - نان و جامه
عمری بخدمت تو بدادم بطبع دل
از خدمتت نگشتم چون زن زایر سیر
چون ایر گشته ای ای بحق بنده سست رای
ایر سحاب اگر چه شود می بپای دیر
بی نان و جامه ایر کند خدمت ای پسر
[...]

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۳۱ - در مدح و شکایت و گله و طلب عنایت و شفاعت وصله
ای خواجه ای که نیستت از خواجگان نظیر
بر کهتران عزیزی و بر مهتران خطیر
هستی تو آن رشید که از رشد دولتت
بر چرخ بخت ماه سعادت بود منیر
باهمت بلند تو بهتر زمین پست
[...]

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۸۱ - در مرثیه
هرگز گمان مبر که کمالالزمان بمرد
کو روح محض بود نه جسم فناپذیر
میدان که ساکنان فلک سیر گشتهاند
از مطربی زهره بدین چرخ گنده پیر
خواهش گری به نزد کمالالزمان شدند
[...]

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۵۵
ای دیده روزگار ز دیوان جود تو
هر روزه وجه راتب روزی وحش و طیر
نا رفته بر زبان تو قولی برون ز حق
ناآمده ز دست تو فعلی برون ز خیر
دی اسبکی که حامل اوراد خادمست
[...]

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۵۷
ای طلعت تو دیده جان را به جای نور
وی در صمیم دلها مهر تو جای گیر
دیدار تو چو غره اقبال جان فزای
گفتار تو چو وعده معشوق دلپذیر
لطف علاج توست که در موسم بهار
[...]

کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۹۸ - وله ایضاً یمدحه و یذکر الشیّب
موی سپید هست خردمند را نذیر
ای غافل از زمانه بیک موی پند گیر
موی سپید گشت و دم سر میزنم
آری بیکدگر بود این برف وز مهریر
آمد فرو چو برف گران بر سرم نشست
[...]

کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۱۱ - وله ایضا
ای کاینات در نظر همّتت حقیر
دیوار آسمان ز معالیّ تو قصیر
نزهتگه خرد ز خیالت ، دماغها
بستانسرای خلد ز اندیشه ات، ضمیر
هم عقل را هدایت لفظ تو رهنمای
[...]

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۲
اندیشه را رها کن اندر دلش مگیر
زیرا برهنهای تو و اندیشه زمهریر
اندیشه میکنی که رهی از زحیر و رنج
اندیشه کردن آمد سرچشمه زحیر
ز اندیشهها برون دان بازار صنع را
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴
ایچشم آهوانه تو مست شیرگیر
وی سرو نوجوان تو آشوب عقل پیر
گلرا صبا بحسن تو میکرد سرزنش
گل چاک زد ز دست تو آن گر ته حریر
با من مگوی جز صفت سرو قامتت
[...]
