گنجور

 
قوامی رازی

ای خواجه ای که نیستت از خواجگان نظیر

بر کهتران عزیزی و بر مهتران خطیر

هستی تو آن رشید که از رشد دولتت

بر چرخ بخت ماه سعادت بود منیر

باهمت بلند تو بهتر زمین پست

با دولت جوان تو خوش تر جهان پیر

کوهی ز بخشش تو گرانی بود سبک

طفلی ز خانه تو صغیری بود کبیر

در خواجگی به فخر پذیرفته ام تو را

در بندگی به فضل رهی را فرا پذیر

زین کارمان برآر چو موی از میان ماست

با ما چرا شدستی چون کارد با پنیر

از تو شکایتی نکنم پیش کردگار

گر تو عنایتیم کنی در بر امیر

در بندمان مدار و نشانهای کژ مده

ما را به پا مگیر و با دست راست گیر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode