گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰

 

آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب

با صدهزار نزهت و آرایش عجیب

شاید که مرد پیر بدین گه شود جوان

گیتی بَدیل یافت شباب از پی مشیب

چرخ بزرگوار یکی لشکری بکرد

[...]

رودکی
 

خواجه عبدالله انصاری » طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات » بخش ۳ - و من طبقه الاولی من آخر ذوالنون المصری

 

الدار آهلة و انت غریب

اعجب بذلک ان ذالعجیب

کیف السبیل الی الایاب و انت

فی دار المقالة مابرحت غریب

خواجه عبدالله انصاری
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

فریاد از آن دو چشمک جادوی دلفریب

فریاد از آن دو کافر غازی با نهیب

این همبر دو ترکش دلگیر جان ستان

وان پیش دو شمامهٔ کافور یا دو سیب

بردوش غایه کش او زهره می‌رود

[...]

سنایی
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در مدح اتسز

 

ای از خزاین کرمت خلق را نصیب

در کشف مشکلات جهان رأی تو مصیب

از فیض جود تو همه آفاق را نصاب

وز نور عدل تو همه اسلام را نصیب

عون تو را عیان هدی را شده مجیر

[...]

وطواط
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در وداع شاه جهان سعد بن ابی‌بکر

 

رفتی و صدهزار دلت دست در رِکیب

ای جان اهل دل که تواند ز جان شکیب؟

گویی که احتمال کند مدتی فراق

آن را که یک نفس نبود طاقت عِتیب؟

تا همچو آفتاب برآیی دگر ز شرق

[...]

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

بیمار عشق را چه مداوا کند طبیب

تعلیم عاقلانه مده گو مرا ادیب

ما توبه در مقابل عصیان نیاوریم

تمکین عاقلان ز مجانین بود عجیب

زنّار اگر ببندم و ساکن شوم به دیر

[...]

حکیم نزاری
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۶ - ترجمه

 

در شهر خویش هرکه مذلت همیکشد

گر غربت اختیار کند خوانمش لبیب

اینست و بس فضیلت غربت که عاقلان

گویند مر نفیس ترین چیز را غریب

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ١۴ - ترجمه

 

با من سفیه کرد سفاهت ز جهل خویش

مکروهم آمد آنکه مر او را شوم مجیب

او در سفه فزوده و من کرده حلم بیش

چون عود کش فزون شود از سوز تاب و طیب

ابن یمین
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

ای گلستان حسن ترا بنده عندلیب

درد مراست نرگس بیمار تو طبیب

بازم بخوان بلطف و بنازم ز در مران

هرچند گل نیاز ندارد بعندلیب

در حال من نظر کن و از آه من بترس

[...]

سیف فرغانی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۶

 

جانم به لب رسید ز سودای آن حبیب

وز عاشقی نصیب من این است تا نصیب

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۶

 

آن چرب روده ای که بود اسم او اسیب

آیا بود که بر من مسکین شود نصیب

دردی است جوع و شربت او روغن و حلیم

از پیش مطبخی نروم جانب طبیب

سیری ز نان میده و پالوده عسل

[...]

صوفی محمد هروی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

هر صبح کآفتاب رخت سر زند ز جیب

گر من چو صبح چاک زنم جیب جان چه عیب

چون گشت ساقی آن لب میگون چه جای طعن

گر طیلسان زهد به صهبا دهد صهیب

پیران سرم هوای جوانی ز ره فکند

[...]

جامی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

برخاست چون شباب و، بجایش نشست شیب

شد جانشین بر هنر ما، هزار عیب

از موج حادثات، کمندیست هر طرف

دزدد از آن محیط ز گرداب سر بجیب

این زندگی مد شهابی نبود بیش

[...]

واعظ قزوینی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

آن را که نیست آگهی اصلا ز سر غیب

گر درنیافت سر دهان ترا چه عیب

از سر غیب کس نشد آگاه غم مخور

می خور که هیچ کس نشد آگه ز سر غیب

در شک فکند زاهدم از می، و لیک من

[...]

رفیق اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

حل العزام خلو اذا مهجة کئیب

درد حبیب را نشناسد دوا طبیب

رامی الهوا نصیب بنصب و قد نصاب

کز حسن با نصابی و از مهر بی‌نصیب

بنهاده یار گوش به غوغای غیر و هست

[...]

نشاط اصفهانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

ای برق خانه سوز که ابرت بود رکیب

صبرم بود زآب درین شعله بی شکیب

باری وفا اگر نکنی کم مکن بتا

از مدعی عنایت و از دوستان عتیب

هر ساله حاجیان بحجاز آورند روی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۸ - وله

 

تا فکرتش گره زده با راز چرخ جیب

گیتی پر از هنر شد و کیهان بری زعیب

صدق و صفا فزود و بپرداخت شک و ریب

هم خواند اقتضای قضا را بلوح غیب

جیحون یزدی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

ای سایه سعادت و ای مایه شکیب

ما از تو بی خودیم و هنوزت به ما عتیب

بی خار گل نبوده و بی رنج مار، گنج

نی خرّمی است بی غم و نی یار بی رقیب

ساقی به همگنان همه صهبای لعل داد

[...]

افسر کرمانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط بهاریه در نعت حضرت حجه عصر عجل الله تعالی فرجه

 

سلطان خلق و امر خدای شهود و غیب

شاه یقین که نیست دران شاه شک و ریب

مورش تجلی کف موسی کند ز جیب

مارش چو مار موسی بی یاری شعیب

صفای اصفهانی