رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۰ - کاندر جهان به کس مگرو جز به فاطمی
تا خوی ابر گل رخ تو کرده شبنمی
شبنم شدهست سوخته چون اشک ماتمی
... این مصرع ساقط شده ...
کاندر جهان به کس مگرو جز به فاطمی
کی مار ترسگین شود و گربه مهربان؟
[...]

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۷
ای آدمی به صورت و بیهیچ مردمی
چونی به فعل دیو چو فرزند آدمی؟
گر اسپ نیست استر و نه خر، تو هم چن او
نه مردمی نه دیو، یکی دیو مردمی
کم دید چشم من چو تو زیرا که چون کمند
[...]

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸ - در وصف بهار و مدح محمدبن نصر سپهسالار خراسان
آمد بهار خرم و آورد خرمی
وز فر نوبهار شد آراسته زمی
خرم بود همیشه بدین فصل آدمی
با بانگ زیر و بم بود و قحف در غمی

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۸ - در مدح صدر جهان
صدر جهان رسید بشادی و خرمی
در دوستان فزونی و در دشمنان کمی
شاه جهان و صدر جهان شاد و خرم است
جاوید باد شاه بشادی و خرمی
ای شاه راز طلعت فرخنده فال تو
[...]

جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - در مدح ظهیرالدین و شکایت از روزگار
در عالم کفایت عقل مجسمی
وز غایت لطافت روح مسلمی

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
ای باد صبحدم، دم عیسی و مریمی
کاندر دلم ز بوی تو شد زنده بی غمی
عیسی نه ای و عاشق می خواره را به صبح
جان آید از تو در تن شادی و خرمی
هر صبحدم نسیم توام جان نو دهد
[...]

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۷ - در نکوهش بغداد
ای باغ داد و بیضهٔ بغداد مرحبا
دورانگه سپهر و سفرگاه انجمی
از نور و نور و سور و سرور و چراغ و باغ
چرخ چهارمی نه که فردوس هشتمی
هستت ز رنگ و بوی همه چیزها ولیک
[...]

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۹
ای بزم تو فروخته رایات خرمی
در شان عهدت آمده آیات محکمی
از غایت احاطت و از قوت و شرف
هم جرم آفتابی و هم چرخ اعظمی
وقت است کز برای هلاک مخالفان
[...]

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۶ - داستان کبک نر با ماده
در جام وصل، باده اسباب خرمی
اوقات عیش و لذت ایام بیغمی
هم از نسیم دولت و اقبال، خوشدلی
هم با وصال دلبر خوشروی، همدمی
انواع نزهت و طرب و عیش بر فزون
[...]

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » اشعار و قطعات پراکندهٔ دیگر » شمارهٔ ۸
عنقاء مُغر بست درین دور خرّمی
گم گشت خرّمی زجهان همچو آدمی
چندانک در صحیفهٔ عالم نگه کنم
غمخواره آدم آمد و بیچاره آدمی
هر کس به قدر خویش گرفتار محنتی است
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷۱
نامردم است، هر که درو نیست مردمی
عودی که بوش نیست، بسوزش به هیزمی
مردم نه ای، چه نفس بد اندر نهاد تست
دیوی که جای کرده در اندام آدمی
وه این چه کوری است که در چارراه شرع
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵۳
ای صد شکست زلف ترا زیر هر خمی
در هر خمیش مانده به هر گوشه درهمی
گه گه به ناز شانه کن آن زلف را، مگر
دلهای دورمانده برون آید از خمی
مویی شدم ز هجر و تو گویی کز این قدر
[...]

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۳
ای غنچه با لب تو ز دل کرده همدمی
گل وام کرده از رخ خوب تو خرمی
زلف و رخ ترا ز دل و دیده میکنند
مشک و سمن چو عنبر و کافور خادمی
زان خط سبز و چهرهٔ رنگین و قد راست
[...]

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹
جز باد همدمی نه که با او زنم دمی
جز باده مونسی نه که از دل برد غمی
جز دیده کو به خون رخ ما سرخ میکند
در کار ما نکرد کس از مردمی، دمی
خوردم هزار زخم ز هر کس به هیچ یک
[...]

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۷
ای باغ حسن را جمال تو خرمی
چشم بد از تو دور که محبوب عالمی
حوری، بگوی بهر خدا، یا فرشته ای
کین لطف و نازکی نبود حد آدمی
زخم تو را چه حاجت مرهم بود که آن
[...]

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۸
دارند جان و دل به تو هر یک تظلمی
ای پادشاه حسن خدا را ترحمی
عشاق را ز ناز و تنعم فراغت است
نازی بکن که نیست ازین به تنعمی
آهسته ران سمند خدا را که در رهت
[...]

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۰
می خور که در سرای جهان نیست محکمی
با داست چون حباب درین خانه خرمی
می خور که سنگ حادثه خواهد شکست
گر شیشه سپهری و گر ساغر جمی
ساقی بیا که دیو اجل در سرای ماست
[...]

فصیحی هروی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - در منقبت سلطان ابوالحسن علی بن موسیالرضا علیهالسلام
ای سرو قامت تو حیات مجسمی
ای پایمال جلوه تو جان عالمی

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۲۸
کوچکدلی است مایه تسخیر عالمی
آفاق را گرفت سلیمان به خاتمی
دریا به سوز سینه عاشق چه می کند؟
خورشید سیر چشم نگردد به شبنمی
بی حاصلی که زنده نباشد دلش به عشق
[...]

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - در مدح سلطان العلما خلیفه سلطان وزیر شاه عباس دوم
اکنون که تازه گشت دلا عهد خرّمی
بر کن سَری ز جیب، نه از دانهای کمی!
هر غنچهای به ذوق غمی در کشاکش است
بیغم چرایی ای دل بیدرد آدمی
دریای انبساط چنین موجریز و تو
[...]
