ای صد شکست زلف ترا زیر هر خمی
در هر خمیش مانده به هر گوشه درهمی
گه گه به ناز شانه کن آن زلف را، مگر
دلهای دورمانده برون آید از خمی
مویی شدم ز هجر و تو گویی کز این قدر
کاین از پی من است نگنجم به عالمی
در رشک آن که در غم تو گرددم شریک
می میرم و غم تو نگویم به همدمی
گر جان رود، تو پرسش بیماریم میا
ترسم که در دل آیدت از دیدنم نمی
افسوس مردنم مخور، ای پادشاه حسن
زیرا گدای مرده نیرزد به ماتمی
چون درد کهنه در دل من یادگار تست
یارب مباد درد مرا هیچ مرهمی
گر بی تو در بهشت برندم، زنم ز آه
آتش در آن بهشت که گردد جهنمی
نبود عجب که مهر تو می روید از زمین
هر جا که از دو دیده خسرو چکد نمی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عواطف عمیق عاشقانه و درد فراق میپردازد. شاعر از زیبایی زلف معشوق و تأثیر آن بر دل خود میگوید و احساس میکند که جدایی از محبوبش، زندگیاش را تحت تأثیر قرار داده است. او به غم و اندوه خود اشاره میکند و از اینکه نمیتواند احساساتش را با کسی در میان بگذارد، ابراز ناتوانی میکند. همچنین، خود را در عذاب عشق توصیف میکند و میگوید که اگر در بهشت هم باشد، بدون محبوبش، آنجا را جهنم میداند. در نهایت، احساسات عمیق و درد ناشی از عشق را به تصویر میکشد و تأکید میکند که محبت محبوبش در زندگیاش مثل یک گل میروید.
هوش مصنوعی: ای زلف تو که به هر حال و فرمی دچار شکست و درهم ریختگی است، در هر خم و پیچ موهایت نشانی از زیبایی و جذابیت باقی مانده که در هر گوشهاش حس و حال خاصی را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: گاهی با ناز موهایت بازی کن تا شاید دلهای دورافتاده از عشق، دوباره به یاد تو بیفتند و احساساتشان بیدار شود.
هوش مصنوعی: به خاطر دوری تو، حالتی پیدا کردهام که گویی این همه درد و رنجی که تحمل میکنم، دیگر جایی در این دنیا برایم باقی نگذاشته است.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و غم تو، حتی اگر در کنار من کسی باشد که در احساسات من شریک شود، نمیتوانم غم تو را به او بگویم. من تا پای مرگ نیز برای تو غمگین هستم، اما نمیخواهم کسی دیگر را در غم خود شریک کنم.
هوش مصنوعی: اگر جانم هم برود، از تو خواهش میکنم که به حال بیماریم توجه نکن. میترسم اگر مرا ببینی، احساسی در دلت بیدار شود که نباید.
هوش مصنوعی: نگران مرگ من نباش، ای پادشاه حسن، زیرا ارزش یک گدای مرده برای عزاداری بسیار کم است.
هوش مصنوعی: دردی کهنه و قدیمی در دل من مانده که یادآور توست، خدایا، نمیخواهم هیچ درمانی برای این درد وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر مرا به بهشت ببرند ولی تو در آنجا نباشی، از شدت اندوه و نالهای که میزنم، آن بهشت تبدیل به جهنم خواهد شد.
هوش مصنوعی: نباید تعجب کرد که محبت تو در هر گوشهای از زمین شکوفا میشود، هر جا که اشکی از چشمان خسرو بریزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا خوی ابر گل رخ تو کرده شبنمی
شبنم شدهست سوخته چون اشک ماتمی
... این مصرع ساقط شده ...
کاندر جهان به کس مگرو جز به فاطمی
کی مار ترسگین شود و گربه مهربان؟
[...]
ای آدمی به صورت و بیهیچ مردمی
چونی به فعل دیو چو فرزند آدمی؟
گر اسپ نیست استر و نه خر، تو هم چن او
نه مردمی نه دیو، یکی دیو مردمی
کم دید چشم من چو تو زیرا که چون کمند
[...]
آمد بهار خرم و آورد خرمی
وز فر نوبهار شد آراسته زمی
خرم بود همیشه بدین فصل آدمی
با بانگ زیر و بم بود و قحف در غمی
صدر جهان رسید بشادی و خرمی
در دوستان فزونی و در دشمنان کمی
شاه جهان و صدر جهان شاد و خرم است
جاوید باد شاه بشادی و خرمی
ای شاه راز طلعت فرخنده فال تو
[...]
در عالم کفایت عقل مجسمی
وز غایت لطافت روح مسلمی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.