فلکی شروانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - ترکیب بند
در معرکه چو آتش و بهرام سرکش است
شاید که فخر تخمه بهرام و آرش است
چون عرصه زمین ز بهار آسمان وش است
عالم چو عیش او خوش و چون طبع او کش است
گیتی چو فرش باغ ز فرش منقش است
[...]
فلکی شروانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - ترکیب بند
در معرکه چو آتش و بهرام سرکش است
شاید که فخر تخمه بهرام و آرش است
فلکی شروانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - ترکیب بند
چون عرصه زمین ز بهار آسمان وش است
عالم چو عیش او خوش و چون طبع او کش است
فلکی شروانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - ترکیب بند
گیتی چو فرش باغ ز فرش منقش است
کز سنبلش فراش و ز شمشاد مفرش است
فلکی شروانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - ترکیب بند
زآن همچو شش جهت رقم نام تو شش است
کانجا که نیست نام تو عالم مشوش است
فلکی شروانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - ترکیب بند
تا خاک زیر آب و هوا زیر آتش است
خوش باد طبع تو که طبایع به تو خوش است
ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱
شادم زدل که عاشق آن زلف دلکش است
از عشق عشق اوست که با دل مرا خوش است
زلفین او کشم که سر زلف او مرا
دلبند و دلفریب و دلارام و دلکش است
طوفان زآب خیزد و تا عاشقم بر او
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵
رویت ز آب روشن و عشقت چو آتش است
با آب و آتش تو به غایت دلم خوش است
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱
پای گریز نیست که گردون کمانکش است
جای فزاع نیست که گیتی مشوش است
ماویز در فلک که نه بس چرب مشرب است
برخیز از جهان که نه بس خوب مفرش است
چون مار ارقم است جهان گاه آزمون
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۴
ساقی بیار باده که ایام بس خوشست
امروز روز باده و خرگاه و آتش است
ساقی ظریف و باده لطیف و زمان شریف
مجلس چو چرخ روشن و دلدار، مَهوشاست
بشنو نوای نای کز آن نفخه بانواست
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲
مشتاق روی دوست که حالش مشوش است
گر پابرهنه بر سر آتش رود خوش است
از سوختن گزند نباشد خلیل را
گر زان که شش جهات جهان جمله آتش است
چون تیر بی حجاب شوم در سرای دوست
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷
ساقی بیا که موسم آب چو آتش است
سرد است و می بموسم سرما درون خوش است
بی آب آتشین منشین خاصه موسمی
کز باد تند عالم خاکی مشوش است
می ده بآن نگار که در نرد دلبری
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٠٠
جمعی اقاربم طمع خام بسته اند
در ملک ریزه ئی که بدانم تعیش است
زینگونه ناپسند کجا مرتکب شود
هرگز کسی که با خرد و رای وباهش است
اندوهناک و خشمگن است از طمع مدام
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷
مجلس معطرست و به آن وقت ما خوش است
کز خال و روی یار عبیری در آتش است
با درد عشق ناله بلانی است سینه سوز
اور مسکین دل ضعیف که دایم بلاکش است
داری سر نظاره نشین در سرای چشم
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۹
چو هست در تو منقصتی عیب دیگری
کردن به آن نه قاعده مرد باهش است
او خامش است از تو و از عیب دیگران
گویا کنی به عیب خود آن را که خامش است
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱
هفتاد سال شد که دل من در آتش است
می سوزد و هنوز بدین سوختن خوش است
عیبم مکن که رفت ز دستم عنان دل
من پیر و ناتوان و هوس تند و سرکش است
از بسکه نازک است دل آن بهار حسن
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶۷
امروز بیتو خاطر صحبت مشوش است
موج می از فراق تو نعلی در آتش است
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
زلف تو سرکش است و دل من مشوش است
ز آنرو که شه برد سر هر کس که سرکش است
گفتم فراق را به صبوری دوا کنم
دیدم که صبر خار و فراق توآتش است
از بهر بردن دل من چشم مست تو
[...]