گنجور

 
کمال خجندی

مجلس معطرست و به آن وقت ما خوش است

کز خال و روی یار عبیری در آتش است

با درد عشق ناله بلانی است سینه سوز

اور مسکین دل ضعیف که دایم بلاکش است

داری سر نظاره نشین در سرای چشم

کز اشک سرخ بام و در او منفش است

گفتی که ما ز بار کشی بس نمی کنیم

این نکته باز گوی به باران که پس خوش است

دارد به خستگی سر پیکان او هنوز

صیدی که زخم خورد؛ آن تیر و ترکش است

گناه خویش نوشتن فرشته را

در دستش ار معارضه با آن پریوش است

طومار زلف یار که شب خوانیش کمال

پیش چراغ خوان که سوادی مشوش است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فلکی شروانی

در معرکه چو آتش و بهرام سرکش است

شاید که فخر تخمه بهرام و آرش است

چون عرصه زمین ز بهار آسمان وش است

عالم چو عیش او خوش و چون طبع او کش است

گیتی چو فرش باغ ز فرش منقش است

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از فلکی شروانی
ادیب صابر

شادم زدل که عاشق آن زلف دلکش است

از عشق عشق اوست که با دل مرا خوش است

زلفین او کشم که سر زلف او مرا

دلبند و دلفریب و دلارام و دلکش است

طوفان زآب خیزد و تا عاشقم بر او

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب صابر
خاقانی

پای گریز نیست که گردون کمان‌کش است

جای فزاع نیست که گیتی مشوش است

ماویز در فلک که نه بس چرب مشرب است

برخیز از جهان که نه بس خوب مفرش است

چون مار ارقم است جهان گاه آزمون

[...]

مولانا

ساقی بیار باده که ایام بس خوشست

امروز روز باده و خرگاه و آتش است

ساقی ظریف و باده لطیف و زمان شریف

مجلس چو چرخ روشن و دلدار، مَهوش‌است

بشنو نوای نای کز آن نفخه بانواست

[...]

حکیم نزاری

مشتاق روی دوست که حالش مشوش است

گر پابرهنه بر سر آتش رود خوش است

از سوختن گزند نباشد خلیل را

گر زان که شش جهات جهان جمله آتش است

چون تیر بی حجاب شوم در سرای دوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه