گنجور

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۴۹ - شرف یزدی

 

صوفی مباش منکر رندان می پرست

کاندر پیاله پرتوی از روی یار هست

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۴۹ - شرف یزدی

 

در آرزوی این که ببوسند دستِ دوست

بسیار سرفدا شده کس را نداد دست

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵۹ - نشاط اصفهانی

 

بیچاره آنکه از تو به غفلت گذشته است

غافل تر آنکه با تو در جستجوی تست

رضاقلی خان هدایت
 

قاآنی » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۲ - وله ایضاً فی مدحه

 

شاهی که چون به جوشن ماهی در انجمست

یا غوطه‌ور نهنگی در بحر قلزمست

گر جویی از جمال به مهرش تفاخرست

ور گویی از جلال به چرخش تقدّمست

گیهان به بحر جودش چون قطرهٔ یمست

[...]

قاآنی
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند هشتم

 

دلهای اهلبیت در آن سرزمین شکست

چون کشتی نجات به دریای خون نشست

وفایی شوشتری
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳

 

ایشاه شه نژاد که چرخ مجدری

در بزم برکف خدمت باد بیزن است

حال مراکه دیدی و دانی که روز و شب

درآتش تبم چو حدوی تو مسکن است

اینک قوافل از پی هم سوی ملک یزد

[...]

جیحون یزدی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳

 

شد پوزبند و سوسه‌ای عشق تیز دست

کامد بدست و پنجه وسواس را شکست

جانم زبند تفرقه و قید جمع رست

یکسر فتادم ازخرد و هوش دنگ و مست

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵

 

وان نعمتی که کرده حق اتمام در الست

راه ولای سید ما نعمه‌الله است

بردار دل ز دوستی غیر هرچه هست

بنشین بخوان نعمتش ای مرد حق‌پرست

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵

 

من کیستم که دم زنم از نیست یا که هست

معدوم محض ای ز تو عالی هر آنچه پست

الطاف خسروانه محمودی تو هست

کز ما فتادگان مذلت گرفته دست.

صفی علیشاه
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

زآن چشم پرخمار و از آن لعل می پرست،

بی نشئه در خمارک و بی جام باده، مست

هم پای عقل و هم پر مرغ شکیب را،

با سنگ عشق و دشنه حسرت، شکست و بست

رستم، یکی کمان غمم را نمی کشد،

[...]

افسر کرمانی
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۱۱ - جاه و جلال علی (ع)

 

اندر خبر بُوَد که نبی شاهِ حق پرست

چون سویِ عرش در شبِ معراج رخت بست

بر مسندِ دَنی فَتدَلّی نِهاد پای

دستی ز غیب آمد و بر پشتِ او نشست

چون دستِ حق بُد و اثرِ لطف ِ دوست بود

[...]

ایرج میرزا
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

گفتم کمند عشق تو در گردن منست

گفت این کمند خلق جهانرا بگردنست

گفتم ز درد عشق تو کاهیده شد تنم

گفتا میان ما و تو حایل همین تنست

گفتم براه عشق شد آلوده دامنم

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

گفتم کمند عشق تو در گردن منست

گفت این کمند خلق جهانرا بگردنست

گفتم ز درد عشق تو کاهیده شد تنم

گفتا میان ما و تو حایل همین تنست

گفتم براه عشق شد آلوده دامنم

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در مدح امیر البرره و قاتل الکفره علی علیه‌السلام

 

آن خم که باده‌اش همه فضل و شرافتست

نی شر و آفت است که بر هر شر آفتست

وان باده محبت شاه ولایت است

آنکو خدیو هر بلد و هر ولایت است

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۴
۵
۶
sunny dark_mode