عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴
در ما به ناز مینگرد دلربای ما
بیگانهوار میگذرد آشنای ما
بیجرم دوست پای ز ما درکشیده باز
تا خود چه گفت دشمن ما در قفای ما
با هیچکس شکایت جورش نمیکنم
[...]
ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸
ای غافل از بلای دل مبتلای ما
جز مبتلا کسی نرسد در بلای ما
ممکن نباشد از سر کوی تو رفتنم
آری مقیّدست به زلف تو پای ما
حجاج اگر به کعبه بیت الحرم روند
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش اول - قسمت اول
مرحبا ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علت های ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۰
صبح جهان بود نفس غم زدای ما
جان تازه می شود زدم جانفزای ما
بیدار شد ز خواب گرانجان بی غمی
هر کس شنید ناله دردآشنای ما
ته جرعه ای بود که به خاکش فشانده اند
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۱
رزق ملایک است نوای رسای ما
چون می شود بلند نگردد نوای ما؟
با آن که عمرهاست ازان بزم رفته ایم
بتوان سپند سوخت ز گرمی به جای ما
بر دل هزار نشتر الماس می خوریم
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۷
گرد فتادگی شده بال همای ما
منت نمی کشد ز کسی مدعای ما
با چاکهای سینه به محشر نمی رویم
تا رنگ و بوی گل نشود خونبهای ما
حیرت ندیدگی گل گلزار وحشت است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲
از ما پیام وصل تهیکرد جای ما
آخر به ما رسید ز جانان دعای ما
موجگهر خجالت جولانکجا برد
از سعی نارسا به سر افتاد پای ما
با نرگست چه عرض تمنا دهدکسی
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷
زد حلقه عشق، بر در دولتسرای ما
نقش مراد شد، شکن بوریای ما
از غمزهٔ تو رفت ز خونم فسردگی
جوش نشاط زد، می مرد آزمای ما
سیل عنان گسسته به دنبال می تپد
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
بی رمز درد، کس نشود آشنای ما
خالی ز ناله نیست نی بوریای ما
ماییم هر چه هست نماییم هر چه هست
از ما پر است عالم و خالی است جای ما
با سنگ طینتان چه کند نرمی زبان
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
بگشای پای ما که کمند وفای تو
محکم تر است از همه بندی به پای ما
رفتیم از پی دل و دانی به راه عشق
گمراه تر از ما که بود رهنمای ما
گر چون تو دلبری برد از کف دل ترا
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » تضمینها » شمارهٔ ۲
بگشای گوش هوش و بیا در سرای ما
بشنو کلام خسرو کشورگشای ما
«ساقی بیار بادهٔ سرخی برای ما
تا بگذرد ز چرخ برین جای پای ما
در ساکنان هفت فلک خواب و خور نماند
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
جور است اگرتلافی مهر و وفای ما
نبود ورای بستن و کشتن سزای ما
از قتل ما مباش هراسان که روز حشر
یک زخم دیگر از تو بود خونبهای ما
زیبد قصاص کشتن ما کشتنی دگر
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۹۶
محکم کناد محض عنایت خدای ما
بر دامن ولای تو دست رجای ما
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۲ - در مراثی مولی الکونین حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام فرماید
گفت ایگروه هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما
ناداده تن بخواری و ناکرده ترک سر
نتوان نهاد پای بخلوت سرای ما
تا دست و رو نشست بخون می نیافت کس
[...]
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۲ - در مراثی مولی الکونین حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام فرماید
کایشهسوار بادیه ابتلای ما
باز آ که ز آن تست حریم لقای ما
معراج عشقرا شب اسراست هین بران
خوش خوش براق شوق بخلوتسرای ما
تو از برای مائی و ما از برای تو
[...]