نجمالدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۲۵
دل بر کن از جهان و جهان را گذشته دان
ز آن بیش عمر خود تو به غفلت بمگذاران
در هر نفس مکوش خلاف رضای او
خواهی که جان بری به سلامت ازین میان
بیچاره زاهدان مزور که می خرند
[...]
امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - در مدح فخرالملک
در سلک نظم گوهر نظم خدایگان
لطف حیات دارد و خاصیت روان
گوئی نشانه ایست سخنگوی جانور
هر لفظ بر حروفش و هر نکته در میان
ترکیب لفظ و رقت معنیش نزد عقل
[...]
عراقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲
چندین هزار قطرهٔ دریای بیکران
افشاند ابر فیض بر اطراف کن فکان
ناگه در آن میانه یکی موج زد محیط
هم قطره گشت غرقه و هم کون و هم مکان
در ساحت قدم نبود کون را اثر
[...]
عراقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲
ساقی، بیار دانهٔ مرغان لامکان
در پیش مرغ همت من دانهای افشان
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۷
میآیدم ز رنگ تو ای یار بوی آن
برکندهای به خشم دل از یار مهربان
از آفتاب روی تو چون شکل خشم تافت
پشتم خم است و سینه کبودم چو آسمان
زان تیرهای غمزه خشمین که میزنی
[...]
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲ - در انتقال دولت از سلغریان به قوم دیگر
این منتی بر اهل زمین بود از آسمان
وین رحمت خدای جهان بود بر جهان
تا گرد نان روی زمین منزجر شدند
گردن نهاده بر خط و فرمان ایلخان
اقصای بر و بحر به تأیید عدل او
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٢٩ - وله ایضاً در مدح طغایتمورخان
منت خدای را که علی غفله الزمان
پیرانه سر بقوت اقبال نوجوان
بزدود سرمه وار مرا تیرگی ز چشم
خاک جناب حضرت سلطان کامران
دارای دین طغایتمورخان که عدل او
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٣۵ - وله ایضاً
یا رب چه موجبست که دستور شه نشان
والا جلال دولت و دین آصف زمان
مهر سپهر دانش و جان و جهان فضل
حامی ملک و ملت وراعی انس وجان
روزی نپرسد از ره اشفاق و مرحمت
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۶۶
تریاق و ارقمست مرا بر سر زبان
این قسم دشمنان بود آن حظ دوستان
کمتر ز نحل می نتوان بود کان ضعیف
هم نوش را محل شد و هم نیش را مکان
بحریست خاطرم که چو برخاست موج او
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٧۴
ز ابن یمین پیام برای باد صبحدم
نزد علاء دولت و دین آصف زمان
دستور دین پناه محمد که خلق را
بخشد بهر دمی چو مسیحا هزار جان
خلق جهان بطاعت او سر نهاده اند
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٨٩
مهر سپهر رفعت و دارای مملکت
والا علاء دولت و دین آصف زمان
دستور شرق و غرب محمد که خلق او
همچون دم مسیح بود مایهبخش جان
آنک از فروغ مشعلهٔ رای انورش
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ٢٨ - ترجمه
عاجز شدست رای خردمند از دو چیز
تدبیر کار کردن زن حکم کودکان
زن پای نگسلد زر کاب هوای نفس
کودک همی رود شده از دست او عنان
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - فی مدح الامیر الاعظم جلال الدنیا و الدین ارپه بیک و یصف السیف
آن چیست عکس بیرق زرین آسمان
یا برق تیغ خسرو کیخسرو آستان
چون چرخ بیقرار و ازو چرخ را قرار
زو فتنه بی نشان و ازو فتنه را نشان
همچون سماک رامح و زو رأس را هراس
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - فی مدح امیر الاعظم الشهریار المعظم والی السیف و القلم خسرو غازی المنصور مبارز الحق و الدین محمد زید عدله و یصف الحمام
ای پیکر منور محرور خوی چکان
ثعبان آتشین دم روئینه استخوان
گوئی سمندری که در آتش کنی قرار
یا مرغ آبیی که در آبت بود مکان
با آتشت مقارنه از خاکت ارتفاع
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - فی مدح الصاحب الاعظم فخر الدولة و الدین التبریزی و یذکر ابتهاجه بصحة الوزیر العادل غیاث الدین محمد
چون سرخ گل بر آمد ازین سبز بوستان
آفاق شد ز مرغ سحر خوان پر از فغان
خاتون نیمروز برون آمد از افق
از روی دلفروز بر افکند طیلسان
پیدا شد از افق علم خسرو ختا
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۳۵
زاهد بگ آفتاب سلاطین شرق و غرب
دارای تاج بخش و خدیو جهان ستان
ای در جبین صبح نمایت چو آفتاب
انوار سروری ز صباح صبی عیان
حلم تو در ثبات گر و بسته در زمین
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - داغ نیستی
کوس رحیل میزند ای خفته ساربان
برخیز و زود رو که روان است و کاروان
هستی طمع مدار که با داغ نیستی
کس درنیامدست به دروازه جهان
صاف فلک مجوی که درد است در عقب
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۶
ای از خمار چشم تو آشوب در جهان
وی لعل مدح گفته لبت را بصد زبان
ای نو شده بعهد تو آیین دلبری
وی برشکسته حسن تو بازار دلبران
از دل نهم نشانه واز جان کنم سپر
[...]
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - ایضا در مدح شاه شیخ ابواسحق
ای بر در تو دولت و اقبال پاسبان
وی خاک آستانهٔ تو کعبهٔ امان
هرکس که همچو حلقه برین در ملازمست
او را اسیر و حلقه بگوشند انس و جان
وانکس که بر در تو نگردد کلید دار
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۲
تا رفتی از برم شده ام زار و ناتوان
بازآ که دل شود ز وصال تو شادمان
از در درا ز لطف که میباشدم همی
را مهر رخ تو در دل و نام تو بر زبان
تا دور گشتی از بر من أی انیس دل
[...]