در سلک نظم گوهر نظم خدایگان
لطف حیات دارد و خاصیت روان
گوئی نشانه ایست سخنگوی جانور
هر لفظ بر حروفش و هر نکته در میان
ترکیب لفظ و رقت معنیش نزد عقل
سحر است بی مبالغه و وحی بی گمان
در مغز لفظ و معنی رنگینش هر نفس
در صدر خط و نقطه ی مشکینش هر زمان
عقلی است خالی از خلل شهوت و خیال
روحی است صافی از صفت آتش و دخان
گنجی است پر جواهر و بحریست پر درد
در هر لطیفه ایش که پیدا کنی نهان
گنجی که از خجالت او منزوی شدند
در در صمیم بحر و گهر در عروق کان
دوشیزگان پرده غیبند نکته هاش
جانپرور و پریوش و دلخواه در میان
در هر دقیه ایش نگاریست دلفریب
در بند زلف پر شکنش عمر جاودان
فخر جهانیان سخن زان، بود که هست
فخر سخن بمدح و پناه جهانیان
گر آنکه ز آسمان سخن آورد، جبرئیل
من بر دمش بمدحت صاحب بر آسمان
دارای شرق و غرب و نگهبان برّ و بحر
خورشید تاج و تخت و خداوند انس و جان
پشت امم، مدبر روی زمین که هست
خاک جناب عاطفتش پادشه نشان
شمس سپهر دین که ز افلاک انجمست
حامیش را، رکاب و رکابیش را عنان
آن سایه ی خدای که هست ارچه، همتش
افزون ز حد نه فلک و ذروه ی جهان
هم در کمند بندگیش گردن سپهر
هم بر زمین سلطنتش چهره ی زمان
جمشید ملک دین که ز خورشید جام او
عکسی است نور عقل و فروغی صفای جان
کیخسرو دوم که ازل ز اطلس سپهر
کرد از شکوه سایه ی ایوانش سایه بان
ای دست سعد چرخ ز فیص سعادتت
در دامن سعادت او آخر الزمان
صدر ترا سپهر معلی است در پناه
دست ترا روان مسیحاست در بنان
تقدیر ایزد ارچه بمعنی مجرد است
در کسوتی شود ز فرود فلک جهان
داند خرد بعلم بدیهی که بی خلاف
توقیع تست صورت تقدیر غیبدان
جود ترا اگرچه عطابی مراست، ازین
جاه ترا اگرچه محل بدتر است از آن
منشور حل و عقد ممالک در آستین
رخسار تاج و تخت سلاطین بر آستان
تا بر فلک شوند نفوس از سخن قرین
تا بی سخن کنند سعود از فلک قران
بادا سعود را نظرت غایت روان
بادا نفوس را ظفرت رایت امان
زینسان که هست جنبش خورشید ملک را
در اوج معدلت بود و جاه تو أمان
گر سر بپیچت از قلمت تیر چرخ باد
سطح مقوس فلکش خانه ی امان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هان! صائم نوالهٔ این سفله میزبان
زین بی نمک ابا منه انگشت در دهان
لب تر مکن به آب، که طلقست در قدح
دست از کباب دار، که زهرست توامان
با کام خشک و با جگر تفته درگذر
[...]
گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان
گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
گفتم که ساعتی ببر من فرونشین
گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان
گفتم که باد سرد زیان داردت همی
[...]
بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان
سلطان یمین دولت میر ملوک بند
محمود امین ملت شاه جهان ستان
شاهی که پشت صد ملک کامران بدید
[...]
بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
تا چونکه سال و ماه دوانند هردوان
من مر تو را نمودم اگرچه ندیده بود
با کاروان رباط کسی هر دوان دوان
از رفتن رباط نه نیز از شتاب خود
[...]
گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان
تحویل کرده اند بباغ خدایگان
وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار
نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.