نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۱ - خطاب زمین بوس
می که فریدون نکند با تو نوش
رشته ضحاک برآرد ز دوش
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۴۵ - داستان حاجی و صوفی
گفت بیاور به من ای تیزهوش
گفت چه؟ گفتا زر، گفتا خموش
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵۲ - مقالت هفدهم در پرستش و تجرید
گر دهدت سرکه چو شیره مجوش
خیر تو خواهد، تو چه دانی؟ خموش
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵۶ - مقالت نوزدهم در استقبال آخرت
خانه پر از دزد، جواهر بپوش
بادیه پر غول، به تسبیح کوش
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵۶ - مقالت نوزدهم در استقبال آخرت
خار بود نام گل خارپوش
عنبرنام آمده عنبرفروش
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵۸ - مقالت بیستم در وقاحت ابنای عصر
خنبره نیمه برآرد خروش
لیک چو پر گردد گردد خموش
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸
مست شدم تا به خرابات دوش
نعرهزنان رقصکنان دردنوش
جوش دلم چون به سر خم رسید
زآتشِ جوشش دلم آمد به جوش
پیر خرابات چو بانگم شنید
[...]
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » دهم
شد سحر ای ساقی ما نوش، نوش
ای ز رخت در دل ما جوش، جوش
بادهٔ حمرای تو همچون پلنگ
گرگ غم اندر کف او موش، موش
چونک برآید به قصور دماغ
[...]
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷
گر یکی از عشق برآرد خروش
بر سر آتش نه غریب است جوش
پیرهنی گر بدرد ز اشتیاق
دامن عفوش به گنه بربپوش
بوی گل آورد نسیم صبا
[...]
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۵
یا سخن آرای چو مردم به هوش
یا بنشین چون حیوانان خموش
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۴
پیر خرابات به من گفت دوش
ای پسر از خویش مگوی و خموش
گر سر ما داری و پروای ما
ناز مکن درد کش و دُرد نوش
سوخته باید که بود مرد کار
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - چنان بنظر میرسد که آن سلطان عشرت طلب و هردم خیال، به این کتاب توجه نکرد و آن همه زر را که وعده کرده بود به امیر خسرو نداد، مگر امیر خسرو ازینکه مثنوی دلانگیزی گماشته است ، خرسند بود:
دزد متاع من و با من به جوش
شان به زبان آوری و من خموش
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - گر چه در پایان سرودن این اشعار بخود چنین خطاب کرده بود:
لیک اگر پند من آری به گوش
مصلحت آن ست که مانی خموش
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - گر چه در پایان سرودن این اشعار بخود چنین خطاب کرده بود:
تو به کرم ، عیب من عیب کوش
در نظر عیب شناسان بپوش
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۹ - در وصف کشتی هندی
آب شد از بحر روان تخته پوش
کرده ز هر تخته معلم خروش
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۰ - در صفت باران موسمی هند
لشکر انبوه چو دریا بجوش
سیل ز جنبیدن آن در خروش
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۶ - گلخنی و آتش عشق
کردی از آن گریهٔ دزدیده جوش
خندهٔ دزدیده نهفتی بنوش
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۹ - حکایت جوان مردی شیر خدا
من چو شدم چیره بر آن سخت کوش
آب دهن زد به رخ من ز جوش
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۱۲ - بهار و خزان طبیعت و شباهت طبیعت آدمی به آن
گر چه کند مرغ ز مستی خروش
نیز نهد بر سر گل پا به هوش