شک به عدم نیست که او هیچ نیست

شک به وجود است و هم او هیچ نیست

نیست گمانم که جز او هیچ نیست

هست یقینم که جز او هیچ نیست

معنی هو با تو بگویم که چیست

[...]

ما به تو هستیم و تو هستی به خود

غیر تو را هست نگوید خرد

غیر یکی در دو جهان هست نیست

گرچه نماید به ظهور آن دو صد

ذات یکی و صفتش بی شمار

[...]

دولت وصل تو به ما کی رسد

منصب شاهی به گدا کی رسد

تا نخورد دُردی دردت به ذوق

صوفی صافی به صفا کی رسد

هر که به خود راه خدا می رود

[...]

یک نظر در چشم مست ما نگر

عین ما در عین این دریا نگر

میل ما داری به میخانه خرام

مجلس رندان ما آنجا نگر

صورت و معنی عالم را ببین

[...]

ای دهنت وهم میانت خیال

کار دل از هر دو خیال محال

لب به لبم نه که به جان تشنه ام

ای لب تو چشمهٔ آب زلال

مصحف روی تو چو یوسف بدید

[...]

ای لب تو چشمهٔ آب زلال

مجلس تو مجمع اهل کمال

نقش خیال تو نگارم به چشم

خوشتر ازین نقش که بسته خیال

دیده بر او بد به مژه خاک راه

[...]

باز هوای تو هوس کرده ایم

از هوس غیر تو بس کرده ایم

تا هوس عشق تو کردیم ما

در هَوست ترک هوس کرده ایم

در هوس شکر لعل لبت

[...]

جام می عشق تو نوشم به جان

دُردی دردت نفروشم به جان

از سر کویت نروم بعد از این

در ره عشق تو بکوشم به جان

نالهٔ دلسوز من از حالتی است

[...]

گر خبری داری از آن و از این

چشم گشا بوالعجبی را ببین

نیم تنی ملک جهان را گرفت

گشت فقیری شه روی زمین

پای نه و چرخ به زیر قدم

[...]

گنج او در کنج دل ای جان بجو

جان فدا کن حضرت جانان بجو

سینهٔ بی کینهٔ ما را طلب

مخزن اسرار آن سلطان بجو

نقش می بندم خیال این و آن

[...]

دیدهٔ دل از تو منور شده

مجمع جان از تو معطر شده

زلف تو آشفته شده سر به سر

در سر سودات بسی سر شده

این دل ما بود به عشق تو خوش

[...]

دیده صبح از تو منور شده

طرهٔ شام از تو معنبر شده

باد صبا بوی تو را یافته

عالم از آن بوی معطر شده

در نظر اهل نظر کائنات

[...]