گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

گر خبری داری از آن و از این

چشم گشا بوالعجبی را ببین

نیم تنی ملک جهان را گرفت

گشت فقیری شه روی زمین

پای نه و چرخ به زیر قدم

دست نه و ملک به زیر نگین

ملک خدا می‌دهد اینجا که راست

زهره که گوید که چنان یا چنین

 
 
 
ناصرخسرو

چند کنی جای چنین به گزین؟

چون نروی سوی سرائی جز این؟

چند نشینی تو؟ که رفتند پاک

همره و یارانت، هلا برنشین

چند کنی صحبت دنیا طلب؟

[...]

سنایی

بس که شنیدی صفت روم و چین

خیز و بیا ملک سنایی ببین

تا همه دل بینی بی حرص و بخل

تا همه جان بینی بی کبر و کین

زر نه و کان ملکی زیر دست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

حیف بود سفتن لعلی چنین

جز بستایشگری رکن دین

مولانا

آمده‌ای بی‌گه خامش مشین

یک قدح مردفکن برگزین

آب روان داد ز چشمه حیات

تا بدمد سبزه ز آب و ز طین

آن می گلگون سوی گلشن کشان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه