مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۷ - در مدح ابوالفرج و گله از او
بوالفرج ای خواجه آزادمرد
هجر و وصال تو مرا خیره کرد
دید ز سختی تن و جان آنچه دید
خورد ز تلخی دل و جان آنچه خورد
سخت بدردم ز دل سخت گرم
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۸ - وصف پائیز و مدح سیف الدوله محمود
باد خزان روی به بستان نهاد
کرد جهان باز دگرگون نهاد
شاخ خمیده چو کمان برکشید
سر ما از کنج کمین برگشاد
از چمن دهر بشد ناامید
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۶ - مدح سلطان مسعود و اظهار امیدواری در شصت سالگی
دولت مسعودی با روزگار
چون تن و جان گشت بهم سازگار
تاج همی گوید جاوید باد
شاه زمانه ملک روزگار
بخت همی گوید پاینده باد
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۷ - مدح سیف الدوله محمود
وقت گل سوری خیز ای نگار
بر گل سوری می سوری ببار
بربط سغدی را گردن بگیر
زخمه به زیر و بم او برگمار
رشک همی آیدم از بربطت
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۸ - شکایت از حاسدان
تاکیم از چرخ رسد آذرنگ
تا کیم از گونه چون باد رنگ
خاکم کز خلق مرا نیست قدر
آبم کز بخت مرا نیست رنگ
شب همه شب زار بگریم چو شمع
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۷ - سلطان مسعود را ستاید
ای ملک شیردل پیل تن
صفدر لشکرشکن تیغ زن
خسرو مسعود سعود فلک
بر سر تاج تو شده انجمن
دولت در خدمت و در مدح تو
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۱ - به ابوالفرج نوشته
بوالفرج ای خواجهٔ آزاد مرد
هجر وصال تو مرا خیره کرد
دید ز سختی تن و جان آنچه دید
خورد ز تلخی دل و جان آنچه خورد
ای به بلندی سخن شاعران
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۷ - دست بدان قبضه خنجر زدیم
گردن و گوش غزل و مدح را
بی حد پیرایه و زیور زدیم
بی مر با بخت در آویختیم
با فلک سفله بسی سر زدیم
سود ندیدیم ز نوک قلم
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۸ - ضرورت
ای به تو گشته دل خرم قوی
سخت قوی پشتی دارم به تو
تا به ضرورت نرسد کار من
والله کابرام نیارم به تو
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۶ - مدح عبدالحمید بن احمد
ای فلک ار جای فرشته شدی
چند از این عادت اهریمنی
هر چه خوری از نفس من خوری
وآنچه زنی بر جگر من زنی
خون رود از دیده من روز و شب
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۶ - شکر مر او را که نه ای زشت روی
عین زمانی تو به تدبیر و رای
فرخ نام تو چو فر همای
شکر مر او را که نه ای زشت روی
منت او را که نه ای ژاژ خای
کی بود ای خواجه که چون راشدی
[...]
مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۶۰ - صفت یار روزه دار بود
ای بت شکر لب شیرین دهان
خوبتر از عمری و خوشتر ز جان
روزه همی داری مردم کشی
راست نیایند به هم این و آن
هر چه تو را دارد از روزه سود
[...]
مسعود سعد سلمان » توصیفات » ماههای فارسی » شمارهٔ ۱۰ - دی ماه
ماه دی آمد که هوا هر زمان
بارد کافور همی بر جهان
از فلک امروز مؤنث کند
لشکر سرما را باد خزان
باده چون آذر برزین بیار
[...]
مسعود سعد سلمان » توصیفات » نام روزهای فرس » شمارهٔ ۲ - بهمن روز
بهمن روز ای صنم دلستان
بنشین با عاشق در بوستان
شاد نشینیم کزین مملکت
خلق جهان هست همه شادمان
کرد جهان را چو بهشت برین
[...]
مسعود سعد سلمان » توصیفات » نام روزهای فرس » شمارهٔ ۱۱ - خور روز
روز خورست ای به دو رخ همچو خور
تافت خور از چرخ فلک باده خور
باده خور و نیز مرا باده ده
خوبی احوال زمانه نگر
عدل جهاندار ملک ارسلان
[...]