بوالفرج ای خواجه آزادمرد
هجر و وصال تو مرا خیره کرد
دید ز سختی تن و جان آنچه دید
خورد ز تلخی دل و جان آنچه خورد
سخت بدردم ز دل سخت گرم
نیک برنجم ز دم نیک سرد
پیر شدن در دم دولت همی
محنت ناگاه به من باز خورد
گرچه به صد دیده به جیحون درم
از سرم این چرخ برآورد گرد
بسته یکی شیرم گویی به جای
دیده ز خون سرخ و رخ از هول زرد
گر نکشم تیغ زبان چون کنم
با فلک گردان تنها نبرد
روز و شب اینجا به قمار اندرم
هست حریفم فلک لاجورد
مهره او سی سیه و سی سپید
گردش او زیر یکی تخت نرد
عمر همی بازم و بازم همی
داو ز من می برد این گرد گرد
ای به بلندی سخن شاعران
هرگز مانند تو نابوده مرد
فرشی گستردمت از دوستی
باز که فرمودت کاندر نورد
روی توام از همه چیز آرزوست
خسته همی جوید درمان درد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و فاصلهای که میان او و معشوقش وجود دارد، سخن میگوید. او از سختیهای زندگی و رنجهایی که تحمل کرده، مینویسد و به تلخی دل و جان خود اشاره میکند. شاعر احساس میکند که با گذر زمان و دردهایش، پیر میشود و با مبارزهای که با تقدیر دارد، به قمار عمرش ادامه میدهد. او همچنین به قدرت و بلندی سخن شاعران اشاره میکند و در نهایت، آرزوی وصال و درمان دردهایش را دارد. این شعر به احساسات عمیق انسانی و تقابل عشق و رنج میپردازد.
هوش مصنوعی: ای بزرگوار بوالفرج، من در دنیای عشق و فراق و دیدار تو دچار حیرت و سردرگمی شدهام.
هوش مصنوعی: آنچه که انسان از درد و رنج جسم و روح خود میبیند و احساس میکند، به دلیل تلخیای است که در دل و جانش وجود دارد.
هوش مصنوعی: دل من به شدت دردی را تحمل میکند، اما در عین حال از خوشیهای گرم و شیرین زندگی نیز لذت میبرم. از بقیه نیز به آرامش میرسم، حتی اگر گاهی سردی و کملطفی پیش بیاید.
هوش مصنوعی: در حالتی که به خوشبختی و موفقیت نزدیک میشوم، ناگهان مشکلات و سختیها به سراغم میآید.
هوش مصنوعی: هرچند که من به هزار چشمی که به جیحون نگاه کنند، ارزش چندانی ندارم، اما این دنیای دگرگونکننده مرا به شدت تحت فشار قرار داده است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که شخصی با حالت ترس و وحشت به دنیای خارج نگاه میکند. چشمانش به جای اینکه لبریز از زندگی و شادابی باشند، از خون سرخ پر شده و صورتش به دلیل ترس به رنگ زرد درآمده است. این تصویر نشاندهندهٔ احساس وحشت و ناامیدی اوست.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم با زبانم به مبارزه با مشکلات بپردازم، چگونه میتوانم تنها با تقدیر و سرنوشت بجنگم؟
هوش مصنوعی: هر روز و شب در این مکان در حال رقابت و بازی هستم و حریف من، آسمان آبی است.
هوش مصنوعی: مهرههای بازی او سیاه و سفید است و حرکتش زیر یک تختهٔ شطرنج انجام میشود.
هوش مصنوعی: من بارها به زندگیام نگاه میکنم و میبینم که این چرخ روزگار مدام از من میبردش.
هوش مصنوعی: ای کسی که در بلندی سخن شاعران جایگاه رفیع داری، هیچ کس مانند تو ندیدم.
هوش مصنوعی: من به خاطر دوستی، یک فرش برای تو پهن کردهام تا تو در این مسیر زندگی با آرامش و بدون دغدغه قدم برداری.
هوش مصنوعی: من از همه چیز فقط روی تو را آرزو دارم و دلزده و خسته، در جستجوی درمان درد خود هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مُرد مرادی نه همانا که مُرد
مرگ چنان خواجه نه کاریست خُرد
جان گرامی به پدر باز داد
کالبد تیره به مادر سپرد
آنِ مَلِک با مَلِکی رفت باز
[...]
بوسه ای از دوست ببردم به نرد
نرد برافشاند و دو رخ سرخ کرد
سرخی رخساره آن ماهروی
بر دو رخ من دو گل افکند زرد
گاه بخایید همی پشت دست
[...]
همتش از چرخ همیبگذرد
رایش در غیب همیبنگرد
هیبت او چنگل شیران درد
دولت او سعد ابد پرورد
بوالفرج ای خواجهٔ آزاد مرد
هجر وصال تو مرا خیره کرد
دید ز سختی تن و جان آنچه دید
خورد ز تلخی دل و جان آنچه خورد
ای به بلندی سخن شاعران
[...]
عشق ترا خرد نباید شمرد
عشق بزرگان نبود کار خرد
بار تو هرکس نتواند کشید
خار تو هر پای نیارد سپرد
جز به غنیمت نشمارم غمت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.