گنجور

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

ای رخ جانفزای تو جام جم جهان نما

گشته عیان ز روی تو ذات و صفات کبریا

حسن خط جمال تو هست چو عین ذات حق

ذات حق از جمال تو گشت عیان و رونما

عرش خدا چو روی او بود نمود روی از او

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

ای که رخت به روشنی غیرت آفتاب شد

خفته ز شرم مردمی چشم خوشت به خواب شد

نافه به بوی زلف تو، آمد و گشت خاک ره

گل ز هوای عارضت رفت و در آتش آب شد

سرو چو دید قامتت، رفت به خویشتن فرو

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

کیست که از ره کرم حاجت ما روا کند

واقف حال ما شود، چاره کار ما کند

آن که دو عالم از پی اش غرقه بحر حیرتند

جان به لب رسیده را با غمش آشنا کند

سر به وفا نهاده ام پیش سگان درگهش

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

ترک شراب کی کنم من که چو رند فاسقم؟

عار ز زهد اگر کنم فخر من است که عاشقم

از خط استوا مرا دل چو به شرح سینه بود

کشف شدم ز سر او سر «سماء طارق » م

ظاهر و باطن جهان هست چون ذات یک وجود

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳ - ستایش فضل‌الله نعیمی

 

فضل اله یار شد یار دگر چه می‌کنم

قوت دلم به جز غمش خون جگر چه می‌کنم

بر سر کوی وحدتش گنج نهان چو یافتم

تا به ابد غنی شدم گنج و گهر چه می‌کنم

مهر گیاه مهر او کرد دلم چو کیمیا

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵

 

ناوک غمزه هر دمم می زند از کمین کمان

زین دو بلا کجا روم کشت مرا هم این هم آن

گفتمش از چه می کشد غمزه خونیت مرا

گفت که دردش این بود عادت او بدین بدان

عاشق خویش می کشد از ستم و جفای، او

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴

 

گل ز خجالت آب شد پیش رخ نگار من

سرخ برآمد از حیا لاله ز شرم یار من

مست جمال خود کند عالم امر و خلق را

برقع اگر برافکند ساقی گلعذار من

مست شراب آرزو، کی رهد از خمار غم؟

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲

 

روی خداست ای صنم روی تو، رای من ببین

وز رخ همچو مصحفت فال برای من ببین

یار به عشوه خون من خورد و حلال کردمش

جور و جفای او نگر، مهر و وفای من ببین

نافه مشک چین اگر با تو دم از خطا زند

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲

 

ای رخ ماه پیکرت شاهد بر پری زده

حسن تو در جهان جان تخت سکندری زده

روی تو شمس والضحی، خط تو نون والقلم

لوح و دوات و کلک را بر سر مشتری زده

دفتر لاله را رخت شسته ورق بر آب جو

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۳

 

ای به میان دلبران زلف تو بر سر آمده

گل ز رخ تو منفعل، لاله به هم برآمده

دیده ندیده، تا جهان هست، به لطف قامتت

بر لب جویبار جان سرو سمنبر آمده

گرچه نهد بر آسمان مسند حسن مه، ولی

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵

 

ای ز قیام قامتت هر طرفی قیامتی

جز تو که دارد این چنین خوب و لطیف قامتی

تا به سجود چون ملک پیش تو سر نهاده ام

دیو رجیم می کند هر نفسم ملامتی

هر که نکرد جان و دل با دو جهان نثار تو

[...]

نسیمی
 
 
sunny dark_mode