گنجور

 
نسیمی

ای ز قیام قامتت هر طرفی قیامتی

جز تو که دارد این چنین خوب و لطیف قامتی

تا به سجود چون ملک پیش تو سر نهاده ام

دیو رجیم می کند هر نفسم ملامتی

هر که نکرد جان و دل با دو جهان نثار تو

هر نفسی که می زند هست بر او غرامتی

جان و جهان و دین و دل صرف ره تو می کنم

تا نبود به محشرم روز جزا ندامتی

تا به هوای دلبران از پی دیده رفت دل

هست ز دیده هر دمم بر سر دل علامتی

وقت نماز حاجتم هست حدیث قامتش

گر به خلاف این تو را هست بیار قامتی

سالک راه عشق شو، همدم عشق باش اگر

طالب گنج را چنین می طلبی سلامتی

حال نسیمی ای صبا! گر ز تو پرسد آن صنم

با غم قامتش بگو، هست در استقامتی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode