رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۹
نیز ابا نیکوان نمایدت جنگ فند
لشکر فریادنی، خواستهنی سودمند
قند جداکن از وی، دور شو از زهر دند
هر چه به آخر بهست جان ترا آن پسند

کسایی » دیوان اشعار » بهار
زاغ بیابان گزید خود به بیابان سزید
باد به گل بر بَزید گل به گل اندر غژید
یاسمن لعل پوش سوسن گوهر فروش
بر زنخ پیلگوش نقطه زد و بشکلید
دی به دریغ اندرون ماه به میغ اندرون
[...]

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۴۱
چیست ازین خوبتر در همه آفاق کار
دوست به نزدیک دوست یار به نزدیک یار
دوست بر دوست رفت یار به نزدیک یار
خوشتر ازین در جهان هیچ نبودهاست کار

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۶ - در وصف نوروز و مدح خواجه ابوالحسن بن حسن
روزی بس خرمست، میگیر از بامداد
داد زمانه بده کایزد داد تو داد
خواسته داری و ساز، بیغمیت هست باز
ایمنی و عز و ناز، فرخی و دین وداد
نیز چه خواهی دگر، خوش بزی و خوش بخور
[...]

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۴ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
آمد نوروز ماه با گل سوری به هم
بادهٔ سوری بگیر، بر گل سوری بچم
زلف بنفشه ببوی، لعل خجسته ببوس
دست چغانه بگیر، پیش چمانه به خم
از پسر نردباز داو گران بر به نرد
[...]

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷ - در وصف صبوحی
آمد بانگ خروس مؤذن میخوارگان
صبح نخستین نمود روی به نظارگان
که به کتف برفکند چادر بازارگان
روی به مشرق نهاد خسرو سیارگان
باده فراز آورید چارهٔ بیچارگان
[...]

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۹ - باز در ثنای او
آلت رامش بخواه گوهر شادی بیار
رعد مثال این بزن ابر نهاد آن ببار
خلق همی بنگری روز و شب اندر نشاط
جز طرب اندر جهان نیز ندارند کار
خاک نبینی به ره خرده نقره بساط
[...]

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۹ - مدیح ابونصر منصور
ویژه می پیر نوش گشت چو گیتی جوان
دل چو سبک شد ز عشق در ده رطل گران
بر ارغوان بیش خواه از ارغوان رخ بتی
چو ارغوان باده ای که رخ کند ارغوان
خانه اندوه را زیر و زبر کن همی
[...]

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۸ - قصیده دیگر در مدح ملک ارسلان
ملک ملک ارسلان
ساکن روض الجنان
شاه زمانه فروز
خسرو صاحبقران
رایت و رایش بلند
[...]

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۱ - در ده روشن رحیق
ای صنم ماهروی در ده روشن رحیق
چون لب معشوق لعل چون دل عاشق رقیق
بشنو و نیکو شنو نغمه خنیاگران
به پهلوانی سماع به خسروانی طریق
کرده به کف لاله زار ز بهر بزم فلک
[...]

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴ - مدیح سیف الدوله محمود
لشگر ماه صیام روی به رفتن نهاد
عید فرو کوفت کوس رایت خود برگشاد
تاختن آورد عید در دم لشکر فتاد
ای خنک آنکو به صوم داد خود از وی بداد
آمد عید شریف فرخ و فرخنده باد
[...]

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱
از پس پنجاه سال عشق به ما چون فتاد
از بر ما رفته بود روی به ما چون نهاد
بر دل من مهر بود مهر دلم چون شکست
بر دل من قفل بود قفل درم چونگشاد
داد من از دلبری است کاو ندهد داد من
[...]

امیر معزی » مسمط
قافلهٔ شب گذشت صبح برآمد تمام
باده شد اکنون حلال خواب شد اکنون حرام
کاسه بدل شد به جام اجامابدل شد به کام
خوشتر از این روزگار کو و کجا و کدام؟
در قدح مشکبوی باده بیار ای غلام
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳
بندهٔ یک دل منم بند قبای ترا
چاکر یکتا منم زلف دو تای ترا
خاک مرا تا به باد بر ندهد روزگار
من ننشانم ز جان باد هوای ترا
کاش رخ من بدی خاک کف پای تو
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳
این چه جمالست و ناز کز تو در ایام تست
وین چه کمالست باز کز شرف نام تست
جان همه جانها کوثر و تسنیم تست
نقل همه نقلها پسته و بادام تست
سرمهٔ چشم سپهر تربت درگاه تست
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵
ماه شب گمرهان عارض زیبای تست
سرو دل عاشقان قامت رعنای تست
همت کروبیان شعبدهٔ دست تست
سرمهٔ روحانیان خاک کف پای تست
رای همه زیرکان بستهٔ تقدیر تست
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰
تا رقم عاشقی در دلم آمد پدید
عاشقی از جان من نبست آدم برید
در صفت عاشقی لفظ و عبارت بسوخت
حرف و بیان شد نهان نام و نشان شد پدید
قافله اندر گذشت راه ز ما شد نهان
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱
جمع خراباتیان سوز نفس کم کنید
باده نهانی خورید بانگ جرس کم کنید
نیست جز از نیستی سیرت آزادگان
در ره آزادگان صحو و درس کم کنید
راه خرابات را جز به مژه نسپرید
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵
چون تو نمودی جمال عشق بتان شد هوس
رو که ازین دلبران کار تو داری و بس
با رخ تو کیست عقل جز که یکی بلفضول
با لب تو کیست جان جز که یکی بلهوس
کفر معطل نمود زلفت و دین حکیم
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۹
خواجه سلام علیک آن لب چون نوش بین
توشهٔ جانها در آن گوشهٔ شبپوش بین
پیش رکابت جمال کیست گرفته عنان
چرخ جفا کیش بین لعل وفا کوش بین
گردش ایام دوش تعبیهای ساختست
[...]
