گنجور

 
کسایی

زاغ بیابان گزید خود به بیابان سزید

باد به گل بر بَزید گل به گل اندر غژید

یاسمن لعل‌پوش سوسن گوهرفروش

بر زنخ پیلگوش نقطه زد و بشکلید

دی به دریغ اندرون ماه به میغ اندرون

رنگ به تیغ اندرون شاخ زد و آرمید

سرکش بربست رود باربدی زد سرود

وز می سوری درود سوی بنفشه رسید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

روزه ز ما تافت روی راه سفر برگزید

رفت به سوی سفر و ز ما صحبت برید

عید برو دست یافت تیغ ظفر برکشید

چون سیه منهزم روزه ازو در رمید

سنایی

تا رقم عاشقی در دلم آمد پدید

عاشقی از جان من نبست آدم برید

در صفت عاشقی لفظ و عبارت بسوخت

حرف و بیان شد نهان نام و نشان شد پدید

قافله اندر گذشت راه ز ما شد نهان

[...]

عطار

واقعهٔ عشق را نیست نشانی پدید

واقعه‌ای مشکل است بسته دری بی کلید

تا تو تویی عاشقی از تو نیاید درست

خویش بباید فروخت عشق بباید خرید

پی نبری ذره‌ای زانچه طلب می‌کنی

[...]

مولانا

روی تو چون روی مار خوی تو زهر قدید

ای خنک آن را که او روی شما را ندید

من شده مهمان تو در چمن جان تو

پای پر از خار شد دست یکی گل نچید

ای مثل خارپشت گرد تو خار درشت

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

خیز و به یرغو بده زود ایاغِ نبید

هین که ز اردویِ باغ ایل چیِ گل رسید

سبزه به اشجار بر حلّۀ اخضر فکند

لاله به کُهسار در چادرِ اطلس کشید

خاک مثالِ هوا غالیه فرسای گشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه