گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

جزع یمانش شد از شبه گهر آمود

دیده نم آرد چو گشت خانه پر از دود

گفتمش از خط جمال حسن بکاهد

روشنی ماه در سواد شب افزود

جام سفالینه هست و کنج خرابات

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

یوسف مصری اگر جمال تو بیند

خویش به بازار پیر زال تو بیند

ذوق خیال تو برده از دلم آرام

تا چه کند باز اگر جمال تو بیند

یوسفش آید به دیده گرگ زلیخا

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

رابطه دل به غمزه راه ندارد

کشور ما تاب این سپاه ندارد

دل به نگاهش مده که ترک سپاهی

ملک بگیرد ولی نگاه ندارد

زین تن کاهیده در رمد دل سنگش

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۴

 

ز آن خط سبزم سرشک سرخ پناه است

سیم سپید از برای روز سیاه است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

صوفی... به را نه کفر و نه دین است

از همه... تر به کیش من این است

حلقه ...غیر دایره داران

هر که به زیر سپهر و روی زمین است

هر که یک انگشتریش از همه هستی

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۷۰ - به آقا باقر شیرازی ساکن فین کاشان نگاشته

 

پرده چه باشد میان عاشق و معشوق

سد سکندر نه ثابت است و نه حایل

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۷۱ - به میرزا حسن کاشی نگاشته

 

تو مرده کوثری و من زنده می

مشکل که بیک جو رود آب من و تو

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۰۱ - به یکی از دوستان نگاشته

 

تا تو اشارت کنی که در قدمم ریز

جان گرامی نهاده بر کف دستیم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۲ - به یکی از یاران دیرین نگاشته

 

سرها تا پا زبان شود گوش آید

زافسانه کیهان کر و خاموش آید

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۴ - به دوستی ناجوانمرد نگاشته

 

بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر

باز یکی روزگار چون شکر آید

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۲۴ - به آقا سید حسین امام نگاشته

 

مرد تماشای باغ حسن تو سعدی است

دست فرو ماندگان برند به یغما

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۳۱ - از قول علی اکبر خان دامغانی به دختر شاهزاده نامزدش نگاشته

 

گشت مرا دل به نامه ای ز تو خشنود

از غم من کاست تا به درد که افزود

نامه نه بر جی پر از دراری رخشان

نامه نه درجی پر لآلی منقود

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۳۶ - از قول علی اکبر خان دامغانی به نامزد نگاشته

 

گشت کلاهم ز راه فخر فلک سای

گشت جبینم برای سجده زمین سود

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۴۶ - به نواب نیرالدوله نگاشته

 

هر شب و روزی که بی تو می رود از عمر

هر نفسی میرود هزار غرامت

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۲ - به خسرو بیک یاور سمنانی نوشته

 

جز دل رادش که دید یا که تواند

سیم به دریا و زرفشاند به کشتی

یار اگر از دوست دست شسته زدستان

کاسته از کاستی و خامی و زشتی

وای اگر از یار دل نواز نواسنج

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۴۷

 

چرخ ز بن کند آن درخت برومند

خاک فروکشت آن چراغ فروزان

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵۴

 

تا ز صفاهان برفت سیف صفاهان

گشت صفاهان خراب حیف صفاهان

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode