گنجور

 
یغمای جندقی

از تو دورم و ای من این زندگی

نیست الا مایه شرمندگی

قربانت شوم، تا حال دو مرتبه قرب اندیش گشته، نقصان سعادت بخت و فقدان حضور اشرف مایه محرومی شد، فرد:

هر شب و روزی که بی تو می رود از عمر

هر نفسی میرود هزار غرامت

باری میل امثال ما به ملاقات والا همان قصه تشنه به فرات است و حکایت اسکندر به آب حیات، اینک منتظر اشارتیم، اگر مجالی هست دولت دستبوس حاصل و الا رفع زحمت کرده سر خویش گیریم. باقی فدایت.