گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در جلوس طغرلشاه سلجوقی

 

شاه جوانست و بخت ملک جوانست

کار جهان لاجرم بکام جهانست

تخت بنازد همی و در خور اینست

تاج ببالد همی و لایق آنست

ملک شهنشاه بین که ساحت عقلست

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۲ - قصیده

 

ای ز وجود تو کارها چو نگارم

وی شده از جود تو چوزر همه کارم

جودت ز اندازه رفت با که بگویم

نعمتت ا زحد گذشت با که شمارم

گرچه ز ابنای دهر هست شکایت

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۱ - در مدح رکن الدین

 

باد بهشتست یا نسیم بهارست

بوی بهارست؟ نیست مشگ تتارست

برگ گلست این نه؟ چیست عارض دلبر

شاخ بنفشه است؟ نیست طره یارست

باغ چو فردوس پر ز نقش بدیعست

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۰ - مرگ

 

آه ازین دور چرخ و گوش افلاک

آه ازین اختران کجرو نا پاک

عبرت ازین روزگار و چرخ نگیری

تا بسواری چه چا بکند و چه چالاک

ابلق ایام بر تو پی سپرد گرم

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

ترا تا زین جفا دل برنگردد

مرا این درد دل کمتر نگردد

بمن برنگذرد یکشب ز هجرت

کز اشک من جهانی تر نگردد

مگر هجران تو سوگند خوردست

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

مرا از چون تو یاری میگزیرد

که خود درد منت دامن نگیرد

لب بیجاده رنگت گر شوم کاه

بایزد گر مرا هرگز پذیرد

دلم شمعیست کاندر وصل و هجرت

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

روز به آخر رسید و یار نیامد

هیچکس از پیش آن نگار نیامد

گفتم با او غمی بگویم اکنون

با که بگویم که غمگسار نیامد

اینهمه بر من ز روز گاربد آمد؟

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

وه که دگرباره عشق دست برآورد

صبر بیکبارگی ز پای در آورد

خواب ز چشمم ربود و آب در افزود

وه که خود این بار شیوه دگر آورد

تا بتم از خط عهد پای برون برد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

آه که امید من بیار نه این بود

لایق آن روی چون نگار نه این بود

هجر نمودست و بارهی نه چنین گفت

جور فزودست و در شمار نه این بود

رفته بر دشمنم قرار گرفتست

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

جور و جفای تو نیک و بد بسر آید

خط تو آخر بدیر و زود برآید

ناوک مژگان تو چو تیر سحرگه

پوست ندارد خبر که بر جگر آید

ماه چوبیند رخت ز دست درافتد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

رو که ز عشق تو جز عنا نفزاید

از تو و خوی تو کارکس نگشاید

خود نه حدیثی نه پرسشی نه سلامی

نیک بدیدم من از تو هیچ نیاید

خون دلم میخوری مخور که روانیست

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
 
sunny dark_mode