جور و جفای تو نیک و بد بسر آید
خط تو آخر بدیر و زود برآید
ناوک مژگان تو چو تیر سحرگه
پوست ندارد خبر که بر جگر آید
ماه چوبیند رخت ز دست درافتد
سرو چو بیند قدت زپای درآید
خوی تو زین به شود که هست ولیکن
کار بصبر و بروزگار برآید
با تو همه ناز بود و بی تو همه غم
چون بسرآمد چنان چنین بسر آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی تاثیرات روحی و عاطفی معشوق خود میپردازد. او میگوید که هرچند مشکلاتی وجود دارد، اما نتایج کارها در نهایت به خوبی نمایان خواهد شد. معشوق با زیبایی و جذابیت خود، مانند تیرکی که به دل مینخورد، بر دل او اثر میگذارد. همچنین شاعر به تضاد احساسات در حضور و غیاب معشوق اشاره میکند؛ وقتی معشوق در کنار اوست، همه چیز شیرین و ناز است و در غیاب او، همه چیز غمانگیز و دردناک میشود. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که در زندگی، صبر و تحمل در برابر چالشها لازم است تا روزگاران بهتر بیایند.
هوش مصنوعی: موضوع این بیت درباره تأثیر اعمال و رفتار افراد بر یکدیگر است. اگرچه ممکن است کسی با ظلم و بیمهری به دیگری برخورد کند، در نهایت نتیجه این کار به خودش بازمیگردد و عواقبش دیر یا زود نمایان میشود. به عبارتی دیگر، خوبی یا بدی اعمال هر فرد در زندگیاش آثار خاص خود را خواهد داشت.
هوش مصنوعی: پرتو مژگان تو همچون تیر در سپیده دم است و بیخبر از این که بر جانم فرود میآید.
هوش مصنوعی: اگر ماه از دست برود و چهرهات را ببیند، سرو نیز از جای خود بلند میشود و به پا درمیآید.
هوش مصنوعی: خوی انسانی تو به سبب شرایط و تجربیاتت تغییر خواهد کرد، اما دستیابی به اهداف نیازمند صبر و گذر زمان است.
هوش مصنوعی: در کنار تو همه چیز زیبا و دلپذیر بود، اما در غیبت تو تنها غم و اندوه وجود دارد. حالا که زمان به پایان رسیده، این سردرگمی و اندوه نیز به پایان خواهد رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رنج و عنای جهان اگر چه دراز است
با بد و با نیک بی گمان به سرآید
چرخ مسافر ز بهر ماست شب و روز
هر چه یکی رفت بر اثر دگر آید
ما سفر برگذشتنی گذرانیم
[...]
مرد که با عشق دست در کمر آید
گر همه رستم بود ز پای درآید
ورزش عشق بتان چو پردهٔ غیب است
هر دم ازو بازویی دگر بدر آید
نیست به عالم تنی که محرم عشق است
[...]
وقت بیاید که دور غم به سر آید
صبح وصال از شب امید برآید
عمر عزیز از سر وداع بر آرد
آن دو سه روز فراق هم به سر آید
بر درِ این سخت خفته، صبر کنم صبر
[...]
بر سرِ آنم که گر ز دست برآید
دست بهکاری زنم که غصّه سرآید
خلوتِ دل نیست جایِ صحبتِ اَضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حُکّام ظلمتِ شبِ یلداست
[...]
از کمرش کام دل چگونه برآید
خردشودشیشه ای که برکمرآید
گل شوداز اضطراب دست زلیخا
یوسف ماچون ز صحن باغ برآید
محنت روی زمین رسید به مجنون
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.