گنجور

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۷۶

 

فلک نه همسری دارد نه هم کف

بخون ریزی دلش اصلا نگفت اف

همیشه شیوهٔ کارش همینه

چراغ دودمانیرا کند پف

باباطاهر
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۵

 

ثنا گفتیم ما مر خواجه‌ای را

که نشناسد مقفا را ز مردف

عطارد در اسد بادش همیشه

یکی مقلوب و آن دیگر مصحف

سنایی
 

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۶۰ - هم در حق مجدالدین نجیب الملک یوسف

 

دیار بلخ چون مصرست خرم

بمجدالدین نجیب الملک یوسف

خداوندی ، مه خصمش را ز نیکی

نصیبی نیست جز رنج و تأسف

بزرگی را بجاه او تفاخر

[...]

وطواط
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۱) حکایت شبلی با مرد نانوا

 

نچندان کرد هر چیزی تکلّف

که کس را می‌رسید آنجا تصرّف

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۴) حکایت دیوانه که سر بر در کعبه می‬زد

 

بزرگی چون شنید آواز هاتف

بدان اسرار شد دزدیده واقف

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

بر بکتاش آمد تیغ در کف

وز آنجا برگرفتش برد با صف

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش بیست و یکم » بخش ۱ - المقاله الحادیه و العشرون

 

زمانی در سیاست کن توقف

که تا از پس نمانی در تأسف

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۳ - آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را

 

گهی در تاب شد چون شیر از تف

گهی چون شیر میریخت از لبش کف

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۰ - رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان

 

جهان ازشعلهٔ خورشید پرتف

چو آتش گشته هر شمشیر در کف

عطار
 

عطار » مظهر » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

ز اسرار تو مظهر گشته عارف

ازو آواز میآید که هاتف

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۲ - پسر در قطع علایق این جهان فانی گوید

 

مران کشتی زمانی کن توقف

جماعت را نگه میدار از تف

عطار
 

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱ - دیباچه

 

به حدّ خویش چون گشتند واقف

سخن گفتند در معروف و عارف

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۲۲ - در تحقیق شریعت و بیان طریقت

 

بگفتم چیست تحقیق تصوف

بگفتا ای اخی ترک تکلف

شیخ محمود شبستری
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۵ - دربند افتادن خورشید به دستور افسر، مادرش

 

همه روز و شبش جام است بر کف

هزارش بار زد ناهید بر دف

سلمان ساوجی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۲۸

 

بسا اخ کز اخوت چون زند دم

دمش باشد چراغ عیش را پف

تف افکن بر رخ آن اخ که هرگز

نیفتد زین مناسب تر اخ و تف

جامی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶ - گفتار در سبب نظم کتاب

 

به شمع من زد از باد هوا پف

فکندش سیه سال اندر توقف

سلیمی جرونی
 
 
۱
۲
۳
۵
sunny dark_mode