گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۳

 

چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من

از آن شادی بیاید جان نهان افتد به پای من

وگر روزی در آن خدمت کنم تقصیر ناگاهان

شود جان خصم جان من کند این دل سزای من

سحرگاهی دعا کردم که جانم خاک پای او

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۸

 

چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من

از آن شادی بیاید جان نهان افتد به پای من

وگر روزی در آن خدمت کنم تقصیر چون خامان

شود دل خصم جان من کند هجران سزای من

سحرگاهان دعا کردم که این جان باد خاک او

[...]

مولانا
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰

 

گهی لطفست و گاهی قهر کار دلربای من

ولی لطف از برای دیگران، قهر از برای من

بخوبان تا وفا کردم جفا دیدم، بحمدالله

که تقریب جفای خوبرویان شد وفای من

دعای خویش را شایسته احسان نمیدانم

[...]

هلالی جغتایی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۴۶

 

اگر خواهی دعای من کنی بر مدعای من

بگو بیمار عشق من شود یارب فدای من

اگر عمرم نمانده است ای پسر بادا بقای تو

دگر مانده است بر عمر تو افزاید خدای من

به یاران این وصیت می‌کنم کز تیغ جور تو

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۰

 

ز بس کز توست زیر بارجان مبتلای من

چو ریگ از هم بپاشد کوه اگر باشد به جای من

به قدر عشق اگر در حشر یابد مرتبت عاشق

بود بر دوش مجنون در صف محشر لوای من

شود مجنون ز لیلی منفعل فرهاد از شیرین

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۱

 

چو می‌خواهد که نامم نشنود بیگانه رای من

ازو بیگانه بادا هرکه باشد آشنای من

ز رغم من به نوعی مدعی را کام می‌بخشی

که می‌خواهد باخلاص از خدای من بقای من

بکش گر درخور بخشش نیم تا کی روا داری

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۴۶

 

اگر خواهی دعای من کنی بر مدعای من

بگو بیمار عشق من شود یارب فدای من

اگر عمرم نمانده است ای پسر بادا بقای تو

دگر مانده است بر عمر تو افزاید خدای من

به یاران این وصیت می‌کنم کز تیغ جور تو

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۴۶

 

اگر خواهی دعای من کنی بر مدعای من

بگو بیمار عشق من شود یارب فدای من

محتشم کاشانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۴۴

 

به خون غلطد چمن از ناله دردآشنای من

قفس پر گل شود از بلبل رنگین نوای من

گران خیزند همراهان بی پروای من، ورنه

ره خوابیده را بیدار می سازد درای من

نیم بی مایه تا بر سود باشد از سفر چشمم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹۳

 

به پرگار از توکل شد چنان برگ و نوای من

که از خود آب چون دندان برآرد آسیای من

صائب تبریزی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

کشد گر هر دمم صدبار افزون کن خدای من

بمن جور و جفای او باو مهر و وفای من

براه عشق گوید پیرو من از قفای من

که سرگردان‌تر است از من درین ره رهنمای من

ببزمت غیر و من در کنج غم یگره چه خواهد شد

[...]

مشتاق اصفهانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۱

 

ز فیض آبرو سبز است، نخل مدعای من

به آب خویش می گردد، چو گرداب آسیای من

به معراجی رسانیده ست سروت سرفرازی را

که ترسم کوته افتد طره ی آه رسای من

نمی دانم به دام کیستم، لیک این قدر دانم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۸۹

 

نماید بی سبب حاصل، مسبب مدعای من

چو موج آید به ساحل، کشتی بی ناخدای من

به دنیا، خانهٔ از نقش پا برچیده ای دارم

چه خواهد برد سیلاب حوادث، از سرای من

حزین لاهیجی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۳

 

نداند کاش قدر مهر من مهرآزمای من

بقدر مهر من بر من کند گر جور وای من

پرستم گر بتی جز تو بت دیرآشنای من

خدای من تویی ای بت تویی ای بت خدای من

ندیده پیشتر نشنیده افزون تر کسی هرگز

[...]

رفیق اصفهانی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸

 

لبش را هر چه بوسیدم، فزون‌تر شد هوای من

ندارد انتهایی خواهش بی منتهای من

چرا بالاتر از واعظ نباشم بر لب کوثر

که در می‌خانه دایم صدر مجلس بود جای من

خطای بنده باید تا عطای خواجه بنماید

[...]

فروغی بسطامی
 

میرزاده عشقی » نوروزی نامه » بخش ۱ - در توصیف بهار استانبول

 

نگارا! عاشقم من سخت و این بُد ماجرای من

به درد آمد ز هجرت جان، به دست آورد وای من

همانا می‌روم از دست، فکری کن برای من

به آخر نارسیده بُد هنوز، این حرف‌های من

میرزاده عشقی
 
 
sunny dark_mode