ز فیض آبرو سبز است، نخل مدعای من
به آب خویش می گردد، چو گرداب آسیای من
به معراجی رسانیده ست سروت سرفرازی را
که ترسم کوته افتد طره ی آه رسای من
نمی دانم به دام کیستم، لیک این قدر دانم
که در خون زد گلستان را صفیرآشنای من
به ازکثرت نمی باشد دلیلی راه وحدت را
نماید هر سر خاری، چراغی پیش پای من
گشاید شاهد مقصودم، آغوش اجابت را
حزین از سینهٔ چاک است محراب دعای من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با تشبیه نخل به آبرو و سرفرازی، از ویژگیهای خود و احساس عمیقش نسبت به معراج و زیباییهای زندگی سخن میگوید. او به روابط معنوی و روحانی خود اشاره میکند و از شوق و نگرانیش درباره کوتاه شدن طره (مو) و بیانگری خویش در زندگی، شکیبایی و استقامت سخن میگوید. شاعر به unknown بودن شرایط خود اشاره میکند، اما میداند که در این مسیر با چالشها و مشکلاتی روبرو است که در نهایت به اوج مقصودش ختم خواهد شد. او همچنین به دعا و ارتباط عمیق خود با پروردگار و حسرتی که از دلش برمیخیزد، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و نعمت، نخل آرزوهایم با آب خودش سرسبز میشود، درست مانند گردابی که برای آسیا به وجود میآید.
هوش مصنوعی: سرو بلند و با وقار تو را به عرش و اوج رسانده است، اما نگرانم که موهای پریشان و سرشار از اندوه من ناگهان کوتاه شود.
هوش مصنوعی: نمیدانم به دست کدام سرنوشت گرفتار شدهام، اما میدانم که صدای آشنای من، گلستان را در خون خود غوطهور کرده است.
هوش مصنوعی: در این جهان پر از شلوغی و تنوع، هیچ دلیلی برای وحدت وجود ندارد که بتواند راه را نشان دهد. حتی اگر هر فردی مثل خار باشد، باز هم یک چراغ کمکی برای من در این مسیر وجود دارد.
هوش مصنوعی: شاهد مورد نظر من آغوش خود را به روی خواستهام میگشاید و محراب دعای من از درد و غم پر شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من
از آن شادی بیاید جان نهان افتد به پای من
وگر روزی در آن خدمت کنم تقصیر ناگاهان
شود جان خصم جان من کند این دل سزای من
سحرگاهی دعا کردم که جانم خاک پای او
[...]
گهی لطفست و گاهی قهر کار دلربای من
ولی لطف از برای دیگران، قهر از برای من
بخوبان تا وفا کردم جفا دیدم، بحمدالله
که تقریب جفای خوبرویان شد وفای من
دعای خویش را شایسته احسان نمیدانم
[...]
اگر خواهی دعای من کنی بر مدعای من
بگو بیمار عشق من شود یارب فدای من
اگر عمرم نمانده است ای پسر بادا بقای تو
دگر مانده است بر عمر تو افزاید خدای من
به یاران این وصیت میکنم کز تیغ جور تو
[...]
به خون غلطد چمن از ناله دردآشنای من
قفس پر گل شود از بلبل رنگین نوای من
گران خیزند همراهان بی پروای من، ورنه
ره خوابیده را بیدار می سازد درای من
نیم بی مایه تا بر سود باشد از سفر چشمم
[...]
کشد گر هر دمم صدبار افزون کن خدای من
بمن جور و جفای او باو مهر و وفای من
براه عشق گوید پیرو من از قفای من
که سرگردانتر است از من درین ره رهنمای من
ببزمت غیر و من در کنج غم یگره چه خواهد شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.