گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۴ - در مدح ابوالفضل علی

 

سپاه نوبهار آمد وز او گیتی دگرگون شد

که هامون همچو گردون گشت و گردون همچو هامون شد

چو روی و موی دلبندان زمین گلبوی و گلگون شد

بعنبر گل سرشته شد بصندل آب معجون شد

ز خیل تو بنفشه مرز چون دیبا و اکسون شد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷

 

همیشه شاه شدادی ز بخت خویشتن شاد است

بملک اندر چو پرویز است و بد خواهش چو فرهاد است

ز خوبان مجلس عالیش چون فرخار و نوشاد است

عدو زو سال و مه غمگین دل او روز و شب شاد است

همیشه کار او جود است و دائم شغل او داد است

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۷

 

فراق دیدن جانان دل و جانم دژم دارد

دلم پر آب و چین دارد تنم پر تاب و خم دارد

کسی کو گم کند یاری که ده خوبی بهم دارد

سزد گر نالد از دردش ولیکن سود کم دارد

ایا شاهی که تیغ تو زمین را زیر دم دارد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۹

 

خداوندا به پیروزی همه گیتی گشادی تو

ز بخت و دولت پیروز ماه و سال شادی تو

از آنگه باز کز مادر بپیروزی بزادی تو

بهر جائی که می باشی بپیروزی نهادی تو

اگر داد و نشاط و جود چون بهرام دادی تو

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۵

 

امیر ابر تو فروردین فرخ باد فرخنده

مبراد از دلت شادی مبراد از لبت خنده

بسان کوه بادی تو فراز تخت پاینده

ز دل تیمار کاهند بدل شادی فزاینده

هران چیزی کجا کردند زیر خاکش آگنده

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۲

 

خدایا بر جهانم کام و فرمان روان دادی

بمدح و آفرین من زبان خلق بگشادی

ز دشمن کین من جستی ز دولت داد من دادی

بدان کز من نبیند کس بلا و رنج آزادی

بمستی و بهشیاری بخواندن دل مرا دادی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۷

 

به پیروزی شدی شاها که بازآیی به پیروزی

سر هرکس تو افرازی دل هرکس تو افروزی

امیران چون شب تارند و تو ماننده روزی

نگردد از تو هرگز دور بهروزی و پیروزی

به رسم خسروان باشی و کین راستان توزی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۸

 

خداوندا تن خصمان برنج اندر بفرسودی

معادی بر زیان از تو تو از تائید بر سودی

مخالف را ز راه چشم خون دل بپالودی

موافق را بناز و نوش جان و دل بیالودی

بدل ز آئینه فرهنگ زنگ رنگ بزدودی

[...]

قطران تبریزی
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲

 

همی‌ریزد میان باغ، لؤلؤها به زنبرها

همی‌سوزد میان راغ، عنبرها به مجمرها

ز قرقویی به صحراها، فروافکنده بالش‌ها

ز بوقلمون به وادی‌ها، فروگسترده بسترها

زده یاقوت رمانی به صحراها به خرمن‌ها

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۷ - در مدح سلطان مسعود غزنوی

 

سمنبوی آن سر زلفش که مشکین کرد آفاقش

عجب نی ارتبت گردد ز روی شوق مشتاقش

دو مار افسای عینینش دو مارستند زلفینش

که هم مارست مار افسای و هم زهرست تریاقش

به خواب اندر سحرگاهان خیالش را به بردارم

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۴ - در صنعت «جمع و تقسیم» و مدح فرماید

 

بزن ای ترک آهو چشم آهو از سر تیری

که باغ و راغ و کوه و دشت پر ماهست و پرشعری

یکی چون خیمهٔ خاقان، دوم چون خرگه خاتون

سیم چون حجرهٔ قیصر، چهارم قبهٔ کسری

گل زرد و گل خیری و بید و باد شبگیری

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹

 

چو رستم گشت در کوشش، چو حاتم گشت در بخشش

چو لقمان گشت در حکمت، چو سلمان گشت در عرفان

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱

 

نوآیین مطربان داریم و بربط‌های گوینده

مساعد ساقیان داریم و ساعدهای چون فله

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲

 

عجب دلتنگ و غمخوارم، ز حد بگذشت تیمارم

تو گویی در جگر دارم دو صد یاسیج گرگانی

منوچهری
 

عنصرالمعالی » قابوس‌نامه » باب چهل و یکم: در آیین و رسم اسفهسالاری

 

سفهسالار لشکر‌شان یکی لشکر شکن کآخر

شکسته شد ازو لشکر ولیکن لشکر ایشان}

عنصرالمعالی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - وصف ابر و ثنای سیف الدوله محمود بن ابراهیم

 

سپاه ابر نیسانی ز دریا رفت بر صحرا

نثار لؤلؤ لالا به صحرا برد از دریا

چون گردی کش برانگیزد سم شبدیز شاهنشه

ز روی مرکز غبرا به روی گنبد خضرا

گهی ماننده دودی مسطح بر هوا شکلش

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۶ - در مدح ابونصر فارسی

 

جهان را چرخ زرین چشمه زرین می زند زیور

از آن شد چشمه خورشید همچون بوته زرگر

خزان را داد پنداری فلک ملک بهاری را

که اندر باغ زرین تخت گشت آن زمردین افسر

همان مینا نهاد اطراف گل شد کهربا صورت

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۴ - هم در مدح او

 

به نام ایزد بی چون به قصد حضرت سلطان

ز هندستان برون آمد امیر و شاه هندستان

ملک محمود ابراهیم امیر عالم عادل

که سیف دولت و دین است و عز ملت و ایمان

سر شاهنشه غازی پناه ملک ابوالقاسم

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۵ - ستایش دیگر از آن پادشاه

 

الا ای باد شبگیری گذر کن سوی هندستان

که از فر تو هندستان شود آراسته بستان

به هر شهری که بگذشتی به آن شهر این خبر می ده

که آمد بر اثر اینک رکاب خسرو ایران

ملک محمود ابراهیم بن مسعود محمود آنک

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۸ - مدح

 

سخا زریست کز همت زند رای تو بر سنگش

سخن نظمی است کز معنی دهد رای تو سامانش

ازین اندک هنر خاطر همی امید بگسستم

چو در مدح تو پیوستم هنر دیدم فراوانش

مرا دانی که آن باید که هر کو نیک شعر آید

[...]

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۳۴۸
sunny dark_mode