گنجور

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

اذا ماشئت ان تحیی حیوة حلوة المحیا

به رسوایی برآور سر ز مستوری برون نِهْ پا

حدیث حسن و مشتاقی درون پرده پنهان بود

برآمد شوق از خلوت نهاد این راز بر صحرا

ز خط و خال رخسارش قضا شکل نمود اول

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۳

 

من آن وحشی غزالم دامن صحرای امکان را

که می‌لرزم ز هر جانب غباری می‌شود پیدا

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۸۶

 

مکرر بود وضع روز و شب، آن ساقی جانها

ز زلف و عارض خود، صبح و شام آورد مستان را

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۲۳۸

 

حیاتِ جاودان، بی‌دوستان، مرگی‌ست پابَرجا

به‌تنهایی مَخور، چون خضر، آبِ زندگانی را

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۳۶

 

کمند زلف در گردن گذشتی روزی از صحرا

هنوز از دور گردن می‌کشد آهوی صحرایی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۳۸

 

صنوبر با تهیدستی به دست آورد صد دل را

تو بی‌پروا برون از عهدهٔ یک دل نمی‌آیی

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در صفت حضرت شاه نقشبند نور مرقده

 

رسید امروز ایام گل و شد باغ بزم آرا

برآمد لاله بر کف جام می از دامن صحرا

دویده خون در اعضا ارغوان را چون رخ ساقی

فتاده همچو سنبل بید مجنون را سر سودا

زند بر نافه آهو سیاهی غنچه لاله

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰

 

فتاده بر سرم ای همنشینان شعله سودا

چو شمع از سوز دل آتش زنم بر کشور اعضا

مرا از هر طرف گردیده صد درد و الم پیدا

فلک تا آشنا طالع زبون معشوق بی پروا

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۱

 

نگاهت فتنه انگیز است چشمت رهزن دلها

دهانت تنگ شکر باشد و لعل تو شکر خوا

کدام اوصاف حسنت را من بیدل کنم انشا

قدت خوبست و خطت دلکش و رخساره ات زیبا

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴۷

 

مرا افتاده از عشق تو بر جان آتش سودا

نکردی هیچ چون پروانه بر احوال من پروا

به شاخ شعله مانند سمندر کرده ام مأوا

چو شمع از بی کسی سوختم ایستاده بر یکجا

سیدای نسفی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - قصیدهٔ طلوعیه

 

سحر از کوه خاور تیغ اسکندر چو شد پیدا

عیان شد رشحهٔ خون از شکاف جوشن دارا

دم روح‌القدس زد چاک در پیراهن مریم

نمایان شد میان مهد زرین طلعت عیسی

میان روضهٔ خضرا روان شد چشمهٔ روشن

[...]

هاتف اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - تجدید مطلع

 

نسیم صبح عنبربیز شد بر تودهٔ غبرا

زمین سبز نسرین‌خیز شد چون گنبد خضرا

ز فیض ابر آذاری زمینِ مرده شد زنده

ز لطف باد نوروزی جهان پیر شد برنا

صبا پر کرد در گلزار دامان از گل سوری

[...]

هاتف اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - مطلع دوم

 

زهی مقصود اصلی از وجود آدم و حوا

غرض ذات همایون تو از دنیا و مافیها

طفیلت در وجود ارض و سماء عالی و سافل

کتاب آفرینش را به نام نامیت طغرا

رخ از خواب عدم ناشسته بود آدم که فرق تو

[...]

هاتف اصفهانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

درین دریای بی پایان، درین طوفان شورافزا

دل افکندیم، بسم الله مجریها و مرسیها

مگر این بحر بی پایان، حریف درد دل گردد

که دارد در جگر دریای آتش، حرص استسقا

ز راه فیض، نتوان دیدهٔ امّید پوشیدن

[...]

حزین لاهیجی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

مرا دردی است بی درمان که نی سر دارد و نی پا

نه عرضش طول را ماند نه طولش عرض را همتا

کسی از درد من واقف تواند شد سر مویی

که چون مویی شود در فکر درد بی سر و بی پا

دوای درد من درد است در دستی است درمانش

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

به رخ مهر جهان آرا به گیسو چون شب یلدا

به لب شیرین تر از حلوا به قد موزون تر از طوبا

فلک چترش کشد بر سر ملایک پیش او چاکر

کلام الله شد پیدا شهادت می دهد «لولا»

بهشت و حور و رضوانش همه در امر و فرمانش

[...]

سعیدا
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱

 

هوا باد و هوس باران طمع خاک و خطر خضرا

در این گلشن زهی نادان که بندد دل گشاید پا

مرا از طرف این هامون نشد حاصل جز این کاکنون

بپا دارم بسی منت ز خار و بر سر از خارا

در این سودا اگر سودی بود در نیستی باشد

[...]

نشاط اصفهانی
 

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب اول » توجه به صحت جسم، و غفلت از صحت و روح

 

ترا یزدان همی‌گوید، که در دنیا مخور باده

ترا ترسا همی‌گوید، که در صفرا مخور حلوا

ز بهر دین نه بگذاری، حرام از گفتن یزدان

ز بهر تن تو بگذاری، حلال از گفته ترسا

ملا احمد نراقی
 

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » آداب و شروط تعلیم و تعلم

 

چو علمت هست خدمت کن که زشت آید بر دانا

گرفته چینیان احرام و مکی خفته در بطحا

ملا احمد نراقی
 

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علاج عجب به علم و دانش

 

چو علمت هست خدمت کن که زشت آید بر دانا

گرفته چینیان احرام و مکی خفته در بطحا

ملا احمد نراقی
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۹
sunny dark_mode