ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۱
که پرسد زین غریب خوار محزون
خراسان را که بیمن حال تو چون؟
همیدونی چو من دیدم به نوروز؟
خبر بفرست اگر هستی همیدون
درختانت همی پوشند مبرم
[...]
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک
چو نشکوهید او را دل ز جیحون
چرا بشکوهد از حال دگرگون
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک
ز بس کاو تاختن برد و شبیخون
شکوهش بود زانِ رستم افزون
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک
از آن دریا که آنجا هست، افزون
ازیشان ریخت سلطان جهان خون
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین
به پایه بَرتَرَ ازْ گَردَندِه گَردون
به مالَ افْزونترَ از «کسریُّ» و «قارون».
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین
شده رایش به تَگْ بَر ماهِ گَردون.
شده هِمَّت ز مِهر و ماهش افزون.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین
همیدون ناز و آذرگون و گُلگون
به رُخ چون برف و بر وِی ریخته خون.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۵ - آگاه شدن ویرو از آمدن موبد بهر جنگ
چو آمد با سپاه از مرو بیرون
زمین گفتی روان شد همچو جیهون
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
به بانگ کوس کین آمد همیدون
ز لشکرگه بهار جنگ بیرون
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
شما از بامدادان تا به اکنون
بسی جنگ آوری کردید و افسون
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را
درو آسان توانی جستن اکنون
ولیکن زو نشاید جست بیرون
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
به گریه دشتها را کرد جیحون
به موبد کوهها را کرد هامون
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
گهی آب از مژه بارد گهی خون
گهی از بخت نالد گه ز گردون
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
به زیر آرند مرغان را ز گردون
ز دریا ماهیان آرند بیرون
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
به هر روزی که نو گردد ز گردون
مرا نو گردد اندوهی دگرگون
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم
چو تیر از زخمگاه آهیخت بیرون
نشانه بود و تیرش هر دو پر خون
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان
بگو هر جا که خواهی رو هم اکنون
رفیقت فال شوم و بخت وارون
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس
کنم از کشتگان کشورْت هامون
به هامون بر، برانم دجلهٔ خون
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را
اگر فرمان دهی تا من هم اکنون
شوم با چاکران از خانه بیرون
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۲ - بردن شاه موبد ویس را به دز اشکفت و صفت دز و خبر یافتن رامین از ویس
ببار ای چشم من خونابم اکنون
کدامین روز را داری همی خون