گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد

 

اگرچه من به داغ او چنینم

همی خواهم که او را شاد بینم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۲ - پاسخ دادن ویس موبد را

 

اگر تا جاودان در وی نشینم

به دو دیده کنارش را نبینم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۸ - رفتن دایه به گوراب نزد رامین

 

به امید کسی تا کی نشینم

که او را با دگر کس جفت بینم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۱ - نامه اول در صفت آرزومندى و درد جدایى

 

به هجر اندر همین یک سود بینم

که از مرگ ایمنم تا من چنینم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین

 

نکردم بد به کس تا نبینم

چرا اکنون ز بد روزی چنینم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل

 

ز بس خواری کشیدن چون زمینم

ز بس رنج آزمودن آهنینم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل

 

و لیکن من ز بیماری چنینم

نمانم زنده گر رویش نبینم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل

 

نه با آزادگان خرم نشینم

نه از خوبان یکی را برگزینم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۷ - آگاه شدن ویس از آمدن رامین

 

مرا بنمای رویت تا ببینم

که من از داغ روی تو چنینم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین

 

چرا در خیرگی چندین نشینم

چرا بیرون نیایم زین کمینم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید

 

تو خورشیدی و چون با تو نشینم

چراغ و شمع شاید گر نبینم

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode