عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
که تامن نیز هر یک را ببینم
ز جمله آنک خواهم بر گزینم
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۳) حکایت شبلی با آن جوان در بادیه
نه دل ماند و نه دنیا و نه دینم
چنین کامروز میبینی چنینم
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۵) حکایت زنبور با مور
که هر جائی که میباید نشینم
زهر خوردی که میخواهم گزینم
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۰) حکایت روباه که در دام افتاد
که گر صیّاد بیند همچنینم
دهد حالی بگازر پوستینم
عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید
دریغا ای لطیف نازنینم
که ماندی همچو گنجی در زمینم
عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۲) حکایت هارون با بهلول
دگر ره گفت اگر دوزخ نشینم
کجا شد آن همه اعمالِ دینم
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۹) حکایت آن پیر که خواست که او را میان دو گورستان دفن کنند
میان این دو گورستان زمینم
بدست آور که من زان نه زینم
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
چو بی رویت نه دل ماند و نه دینم
چرا سرگشته میداری چنینم
عطار » بلبل نامه » بخش ۱۲ - پیغام فرستادن بلبل بدست بادصبا و اشتیاق او به گل
اگر بار دگر رویت به بینم
به خلوت یک زمان پیشت نشینم
عطار » اسرارنامه » بخش دهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل
که تا من اطلسِ رومی نبینم
درین خم تا بمیرم مینشینم
عطار » اسرارنامه » بخش سیزدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
من حیران کزین محنت حزینم
شبان روزی ز دیری گه چنینم
عطار » خسرونامه » بخش ۲۱ - دگر بار رفتن دایه پیش هرمز
اگر گویم بکش دامن زکینم
جهی با دست همچون آستینم
عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی
چو در جان خودت پیوسته بینم
چرا پس ز انتظار تو چنینم
عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی
ز خشم جان خود را خود بکینم
که تو در جانی و من جان نبینم
عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی
چو تو تنها نشاندی بر زمینم
ملامت از که میآید چنینم
عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی
چو در دریا ستاره مینبینم
درین دریای چنین گمراه ازینم
عطار » خسرونامه » بخش ۳۰ - بیمار گشتن جهانافروز خواهر شاه اصفهان و رفتن هرمز بهطبیبی بر بالین او و عاشق شدن او بر هرمز
من آنجا با دل اندوهگینم
نکو بودم که در بایست اینم
عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز
چو سطح سیم آن عارض ببینم
شوم گردی که تا بر وی نشینم