گنجور

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در معراج حضرت رسالت علیه الصلوة والسلام

 

مخور غم از برای امّت خویش

که هست از جرم ایشان فضل ما بیش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

مکافات تو این باشد بیندیش

ازین کُشتن چه گردد حرمتم بیش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

که این را نفقه کن در راه برخویش

درم بستد زن و آورد ره پیش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

بدیشان گفت تا شه نایدم پیش

نگویم با دگر کس قصّهٔ خویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » جواب پدر

 

پدر گفتش تو زنهار این میندیش

که برگیرم خیال شهوة از پیش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۶) حکایت خواجۀ جندی با سگ

 

چو پرده بر نیفتادست از پیش

منه بر سگ بموئی منّت از خویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۶) حکایت یوسف و ابن یامین علیهما السلام

 

بگفت این و یکی خوان داشت در پیش

همه پر آب کرد از دیدهٔ خویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

همه چیزی که می‌بینی پس و پیش

گذر باید ترا زان چیز وز خویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۴) حکایت فخرالدین گرگانی و غلام سلطان

 

اگرچه مست بود آن فخر بی‌خویش

بکار آورد عقل حکمت اندیش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۴) حکایت فخرالدین گرگانی و غلام سلطان

 

کنون او رانخواهم بُرد با خویش

که شه مستست و ما را کار در پیش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۸) حکایت سلطان محمود با ایاز

 

گهی چون مار می‌پیچید بر خویش

گهی می‌زد چو گژدم از غمش نیش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۳) حکایت در حال ارواح پیش از آفریدن اجسام

 

خسک سازم هزاران آتشین بیش

نهم‌تان هر زمان بر سینهٔ ریش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۵) حکایت رابعه رحمها الله

 

ولی اندوه چندین سالهٔ خویش

ز دل بیرون بریمت این بیندیش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۱۱) حکایت دعاگوی و دیوانه

 

ولیکن جز چنان نبوَد کم و بیش

که حق خواهد چه می‌خواهید ازخویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱) حکایت آن مرد که در بادیه تجرید می‬کرد

 

تو می‌باید که کُل برخیزی از پیش

بهر دم می در افزائی تو در خویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۳) حکایت گفتار پیغامبر در طفل نوزاد

 

اگر قلبت نخواهد برد ره پیش

چگونه ره بری در قالب خویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۸) حکایت عبدالله مبارک با غلام

 

غلامک گفت من با خواجهٔ خویش

چه گویم چون مرا بیند کم و پیش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۲) حکایت دیوانه

 

دلش بگرفته بود از خلق وز خویش

نه از پس هیچ ره بودش نه از پیش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۳) حکایت حسن بصری و شمعون

 

کنون تو از پذیرفتاری خویش

شدی فارغ بگیر این خط میندیش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۱) حکایت کیخسرو و جام جم

 

بغاری رفت و بُرد آن جام با خویش

بزیر برف شد دیگر میندیش

عطار
 
 
۱
۲
۳
۱۷
sunny dark_mode