عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد
نچندان کرد با هر دو نکوئی
که من آن شرح گویم یا تو گوئی
عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۱۱) حکایت سلطان محمود و آرزو خواستن بزرگان
شه عالم بایشان کرد روئی
که در خواهید هر یک آرزوئی
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۲) مناجات موسی با حق تعالی ودر خواستن او یکی از اولیا
بعزّ عزِّ ما گر قدرِ موئی
ز ما بویش رسد از هیچ سوئی
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۹) حکایت حبشی که پیش پیغامبر آمد
اگر تو ذرّهٔ خاکش ببوئی
بوَد صد بحر پر تشویر گوئی
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۳) مناجات آن بزرگ با حق تعالی
اگر تو راضئی از ما چه جوئی
وگرنه خویش را راضی چه گوئی
عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۳) حکایت سلیمان و طلب کردن کوزه
که هر ذرّه ز خاکش گر بجوئی
ز خسرة صد جهان یابی تو گوئی
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۷) حکایت آن پیر که دختر جوان خواست
اگر داری گل اندر سر چه شوئی
سرت در گل نخواهد ریخت گوئی؟
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۱۰) حکایت سفیان ثوری رحمه الله
چراغ مُرده را چندانکه جوئی
نیابی هیچ جائی، چند پوئی
عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۵) حکایت در ذمّ دنیا
ذخیره نهد او از هیچ روئی
نیندیشد ز فردا نیز موئی
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
چو یوسف بود گوئی در نکوئی
خود ازگوی زنخدانش چه گوئی
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
یکی سقّاش بودی سرخ روئی
که هر وقت آبش آوردی سبوئی
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
ازین خونم که دریائیست گوئی
درآموزم شفق را سرخ روئی
عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۴) حکایت آن طفل که با مادر ببازار آمد و گم شد
ولی تو تو نهٔ تو عکس اوئی
ازان تو هم جمیل و هم نکوئی
عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۶) حکایت احمد غزالی
بدو گفتند آخر می چه گوئی
گرفته در بر او را می چه جوئی
عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۱۲) حکایت رندی که از دکانی چیزی میخواست
ز سر تا پای من چندان که جوئی
جراحت پُر بوَد چندان که گوئی
عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۱۳) حکایت عبدالله بن مسعود با کنیزک
گر از طاعت ندارم هیچ روئی
سپیدم هست در اسلام موئی
عطار » بلبل نامه » بخش ۱۷ - گفتار بلبل به حضرت سلیمان که یا نبی الله مستی ما از جام معنی است نه از می صورت
ز درد ما کسی راهست بوئی
که باشد دایماً در جست و جوئی