نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۸ - کوه کندن فرهاد و زاری او
وزآن جا برشدی بر پشتهٔ کوه
به پشتاندر گرفته بار اندوه
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۸ - کوه کندن فرهاد و زاری او
از آن ترسم که در پیکار این کوه
گرو بر خصم ماند بر من اندوه
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۲ - مردن مریم و تعزیتنامهٔ شیرین به خسرو از راه باد افراه
ز مرغ و مور در دریا و در کوه
نماند جاودان کس را در اندوه
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۸ - بازگشتن خسرو از قصر شیرین
رهایی خواهی از سیلاب اندوه
قدم بر جای باید بود چون کوه
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۹۱ - اندرز شیرین خسرو را در داد و دانش
چو سیلی ریختن خواهد به انبوه
بغرد کوهه ابر از سر کوه
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۱ - صفت شیرویه و انجام کار خسرو
همان کهبد که ناپیداست در کوه
به پرواز قناعت رست از انبوه
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۳ - جان دادن شیرین در دخمه خسرو
بر آمد ابری از دریای اندوه
فرو بارید سیلی کوه تا کوه
عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۲) حکایت آن جوان که از زخم سنگ منجیق بیفتاد
شود چون سیل کوه اینجا ز اندوه
چو دریا اشک گردد جملهٔ کوه
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۴) حکایت شعبی و آن مرد که صعوۀ گرفته بود
بگفت این و روان شد تا سر کوه
بدو گفت ای ز بدبختی در اندوه
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۴) حکایت شعبی و آن مرد که صعوۀ گرفته بود
بگفت این و بپرّید از سر کوه
بماند آن مرد در افسوس و اندوه
عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۱) حکایت افلاطون و اسکندر
نشسته بود افلاطون در اندوه
بغاری سهمگین از شش جهت کوه
عطار » اسرارنامه » بخش سوم » بخش ۱ - المقاله الثالثه فی فضیلت اصحابه
در اول هم دم او در هر اندوه
چه در شهر و چه در غار و چه در کوه
عطار » اسرارنامه » بخش بیستم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل
دلش مستغرق دریای اندوه
ز چشم او زمین چون چشم در کوه
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
چو آن شه باز عاجز شد ز اندوه
بدید از دور جوقی کبک بر کوه
عطار » خسرونامه » بخش ۴۶ - آگاهی یافتن خسرو از پیدا شدن گل
دلی دارم بزیر کوه اندوه
چو کاهی ناتوان و میکشد کوه
عطار » خسرونامه » بخش ۵۰ - رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان
نیی تنها بنه تن، چند از اندوه
که تن را خوش بود مرگی بانبوه
عطار » خسرونامه » بخش ۵۲ - از سر گرفتن قصّه
شدند آن سروران دلشاد ازان کوه
دو اسبه در گریز افتاد اندوه