گنجور

عطار » سی فصل » بخش ۱۸

 

کسی کو آفتی آرد بکشتی

یقین میدان که او ماند بزشتی

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۹ - در هدایت یافتن در شریعت فرماید

 

حقیقت نیست بودی هست گشتی

سوی ذرات عالم بر گذشتی

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۷ - راز گفتن شیخ کبیر پاسخ جنید از کار منصور

 

خدایم من نشسته سوی کشتی

در این اسرار شیخا چون گذشتی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸ - در معنی من عرف نفسه فقد عرف ربه فرماید

 

تو قدر خود نمیدانی بهشتی

که ذات جان در این دل چون سرشتی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۱ - در خطاب کردن با دل در رموز معانی فرماید

 

در این چنبر چرا دل تنگ گشتی

درون مزرعه تخمی نکشتی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۱ - در خطاب کردن با دل در رموز معانی فرماید

 

هزاران پرده در پرده گذشتی

که تا از سرّ کل آگاه گشتی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۶ - در صورت جان دادن و جانان دیدن فرماید

 

میان موج دریا چون گذشتی

برست از خوف بیشک نیز کشتی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۶ - در صورت جان دادن و جانان دیدن فرماید

 

کناری جوی هم در دید کشتی

برآن بنگر که آنگه چون گذشتی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۱ - پسر در اعیان حقیقت کل گوید

 

در آن دریا نبینی دید کشتی

بوقتی کز صور اندر گذشتی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۲ - پسر در قطع علایق این جهان فانی گوید

 

چو کشتی بر شکست و غرقه گشتی

ببینی عین دریا نیز و کشتی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۳ - در بلا و غصّه این جهان فرماید

 

در این گرداب غم در عین کشتی

ترا چه غم که آب از سرگذشتی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۳ - در بلا و غصّه این جهان فرماید

 

در این دنیا تو دریائی و کشتی

که یک لحظه بجائی درگذشتی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۵ - در جواب گفتن پسر پیر دانا را و اسرار گفتن فرماید

 

توئی این دم زده در دید کشتی

درین اسرار ما واقف تو گشتی

عطار
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode