فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۶ - نامه نوشتین رامین به ویس و بیزارى نمودن
چو من بودم خود از جام هوا مست
چه بایست زدن مر مست را دست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۸ - رفتن دایه به گوراب نزد رامین
دریغا کم جوانی بار بر بست
نماند از وی مرا جز باد در دست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۹ - بیمار شدن ویس از فراق رامین
ندانست ایچ کس کاو را چه درداست
چه رنج او را چنین آزرده کردست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۹ - بیمار شدن ویس از فراق رامین
مرا رامین به نادانی بسی خست
کنون پشت مرا یکباره بشکست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن
مرا تو چاه کندی دایه زد دست
به جاه افگنده و خود آسوده بنشست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۳ - نامهٔ سوم اندر بدل جستن به دوست
چنان نیکو نیامد رنگم از دست
که پایم نیز باید اندران بست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۵ - نامهء پنجم اندر جفا بردن از دوست
ولیکن گر چه روی تو بهارست
همیشه بر رخانت گل بیار است

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۶ - نامهء ششم اندر نواختن و خواندن دوست
دلت با یار دیگر زان بپیوست
کجا غرقه به هر چیزی زند دست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهء هشتم اندر خبر دوست پرسیدن
همانست او که من دیدم همناست
همان سنگین دل و نانهسر بسانست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۰ - نامهء دهم اندر دعاکردن و دیدار دوست خواستن
مرا چون سنگ بودی این دل مست
دلت پولاد گشت و سنگ بشکست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس
چو رامین چند گه با گل بپیوست
شد از پیوند او هم سیر و هم مست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس
بلا در تو مجاور گشت و بشست
در امیدواری را فرو بست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
به شادی با دگر دلدار بنشست
هوا را در دلش بازار بشکست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۷ - آگاه شدن ویس از آمدن رامین
پس آنگه روی مه پیکر بیارست
سر مشکین گله بر گل بپیراست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۰ - پاسخ دادن ویس رامین را
کنون دارد بلورین جام در دست
به کام دل همیشه شاد و سرمست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۰ - پاسخ دادن ویس رامین را
شب از نیمه گذشت و ابر پیوست
دمه بفزود و دود برف بنشست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۱ - آمدن ویس دگر بار بر روزن و سخن گفتنش با رخش رامین
چو ویس اندر شبستان رفت و بنشست
زمانی بود و باز از جای برجست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۴ - پشیمان شدن ویس از کردهء خویش
مرا بر دست جام نوش و من مست
به مستی جام را بفگندم ازدست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۹ - پاسخ دادن ویس رامین را
سمن بر ویس دست رام در دست
ز داغ عاشقی بیهوش و سرمست

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۰ - پشیمان شدن رامین از رفتن ویس و از پس ویس شدن
سیه ابری بر آمد صف بپیوست
دم و دیدار بیننده فرو بست
