گنجور

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در نعت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم

 

مه از شرم رُخش هر مه گذارد

چو در راهش گذارد سر فرازد

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » حکایت

 

زهی عطّار کز نور محمد

شدی مسعود و منصور و مؤیّد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۳) حکایت مأمون خلیفه با غلام

 

مگر قومی دلی پُر درد و پُر سوز

به بغداد آمدند از بصره فریاد

عطار
 

عطار » بلبل نامه » بخش ۳ - فرستادن سلیمان(ع) باز را باحضار بلبل ومراعات او ازتشویش

 

مگر دیوانه و مستست و بی خود

که دائم غافلست از نیک و از بد

عطار
 

عطار » بلبل نامه » بخش ۲۸ - خطاب بلبل به طوطی و نصیحت کردن او را بخدمت پیر

 

بسی در کسوت زیبائی خود

که زیبائی چو تو بینند بی حد

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش اول » بخش ۱ - المقالة الاولی فی التوحید

 

زهی ملکت که واجب گشت لابد

که نه نقصان پذیرد نه تزاید

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش چهارم » بخش ۱ - المقالة الرابعه

 

ز وهم خود مدان خود را تزاید

که آب از وهم خود بنمود هدهد

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

 

ز کونین ارشوی پاک و مجرد

نیاید راست بی نور محمد

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۹ - الحکایه و التمثیل

 

دو می‌بینی یکی را و دو را صد

چه یک چه دو چه صد جمله توی خود

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش سیزدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

در هر پیر زن می‌زد پیمبر

که‌ای زن در دعا با یادم آور

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش چهاردهم » بخش ۱ - المقاله الرابع عشر

 

ترا اینجا سر بز می نماند

که سگ در دیده قندز می نماید

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش چهاردهم » بخش ۱ - المقاله الرابع عشر

 

چو تو پیکی کنی مانند هدهد

کند صد ریش خندت تاج لابد

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۱ - المقاله الثانیه و العشرون

 

سخن را طبع عیسی فکر باید

چو مریم گر بزاید بکر ماند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۴ - آغاز داستان

 

چو خشمم خط سوی دوزخ نوید

جوابش نام او بریخ نویسد

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان

 

بسی خود را بزاری بر زمین زد

که نپسندم من از خسرو چندین بد

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز

 

چو گل با دایه لختی ره بریدید

بسوی خانهٔ هرمز رسیدند

عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۲۲

 

ترا از اولیا آگاه سازد

ز راه برّیان هم باز دارد

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۲۷
sunny dark_mode