نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۰۹ - گفتن چهل قصه از کلیله و دمنه با چهل نکته
دیو و دزد و زاهد
رهی چون باشد از خصمانت ناورد
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در نعت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم
مه از شرم رُخش هر مه گذارد
چو در راهش گذارد سر فرازد
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۳) حکایت مأمون خلیفه با غلام
مگر قومی دلی پُر درد و پُر سوز
به بغداد آمدند از بصره فریاد
عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهینامه » ابیات برگزیدهٔ از روایت دوم دیباچۀ الهی نامه از روی نسخههای دیگر
زهی ملکت که واجب گشت لابد
که نه نقصان یذیرد نه تزاید
عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهینامه » ابیات برگزیدهٔ از روایت دوم دیباچۀ الهی نامه از روی نسخههای دیگر
دو میبینی یکی را و دو صد صد
چه یک چه دو چه صد، جمله توئی خود
عطار » بلبل نامه » بخش ۳ - فرستادن سلیمان(ع) باز را باحضار بلبل ومراعات او ازتشویش
مگر دیوانه و مستست و بی خود
که دائم غافلست از نیک و از بد
عطار » بلبل نامه » بخش ۲۸ - خطاب بلبل به طوطی و نصیحت کردن او را بخدمت پیر
بسی در کسوت زیبائی خود
که زیبائی چو تو بینند بی حد
عطار » اسرارنامه » بخش اول » بخش ۱ - المقالة الاولی فی التوحید
زهی ملکت که واجب گشت لابد
که نه نقصان پذیرد نه تزاید
عطار » اسرارنامه » بخش چهارم » بخش ۱ - المقالة الرابعه
ز وهم خود مدان خود را تزاید
که آب از وهم خود بنمود هدهد
عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل
ز کونین ارشوی پاک و مجرد
نیاید راست بی نور محمد
عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۹ - الحکایه و التمثیل
دو میبینی یکی را و دو را صد
چه یک چه دو چه صد جمله توی خود
عطار » اسرارنامه » بخش سیزدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
در هر پیر زن میزد پیمبر
کهای زن در دعا با یادم آور
عطار » اسرارنامه » بخش چهاردهم » بخش ۱ - المقاله الرابع عشر
ترا اینجا سر بز می نماند
که سگ در دیده قندز می نماید
عطار » اسرارنامه » بخش چهاردهم » بخش ۱ - المقاله الرابع عشر
چو تو پیکی کنی مانند هدهد
کند صد ریش خندت تاج لابد
عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۱ - المقاله الثانیه و العشرون
سخن را طبع عیسی فکر باید
چو مریم گر بزاید بکر ماند
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
بسی خود را بزاری بر زمین زد
که نپسندم من از خسرو چندین بد
عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز
چو گل با دایه لختی ره بریدید
بسوی خانهٔ هرمز رسیدند